پراگنده صحبت

پرایا

پراید

پرایم

پربار

پربازدیدترین موزه

پربازدیدترین موزه جهان

پربال

پربالام

پربالیدن

پربرش

پربره

<hr> برابر پارسی : پربر، فراوان

برابر پارسی : پربر، فراوان

پربرکت

پربریدن

<hr> مترادف پربها : ارزشمند، بهادار، بهاور، پرارزش، پرقیمت، ثمین، قیمتی، گرانبها، گرانقیمت، نفیس <hr> متضاد پربها : کم بها

مترادف پربها : ارزشمند، بهادار، بهاور، پرارزش، پرقیمت، ثمین، قیمتی، گرانبها، گرانقیمت، نفیس متضاد پربها : کم بها

پربها

پربگشود

<hr> مترادف پرت : بعید، دنج، دورافتاده، دور، بی مورد، ناآگاه، ناوارد، رها، متروک، چپه، واژگون، بی معنی، کشکی، لاطائل، مزخرف، مهمل <hr> متضاد پرت : نزدیک، وارد

مترادف پرت : بعید، دنج، دورافتاده، دور، بی مورد، ناآگاه، ناوارد، رها، متروک، چپه، واژگون، بی معنی، کشکی، لاطائل، مزخرف، مهمل متضاد پرت : نزدیک، وارد

پرت

پرت افتاده

پرت شدن ا زبالابه پایین

پرت و پلا گفتن

پرت کردن

پرت کردن ادامس

پرتاب کردن

پرتاب کننده

<hr> برابر پارسی : دستی

پرتابل

پرتابه

پرتابه جنگی

پرتابه ورزشی

پرتافتن

پرتاقو

پرتال

پرتال همگام

پرتاگال

پرتب

پرتتش

پرتراکم

<hr> مترادف پرتره : تصویر، تمثال، شمایل، صورت، عکس، نقش <hr> برابر پارسی : چهرسان

مترادف پرتره : تصویر، تمثال، شمایل، صورت، عکس، نقش برابر پارسی : چهرسان

پرتره

پرتغال

پرتغالی

پرتغالی برزیلی

پرتفو

پرتفوی

<hr> برابر پارسی : پرتغال

پرتقال

پرتلبیس

پرتنش

<hr> مترادف پرتو : اشعه، تاب، تابش، درخشش، روشنایی، روشنی، سو، شعاع، شعشعه، ضیا، فروغ، نور، اثر، نقش

مترادف پرتو : اشعه، تاب، تابش، درخشش، روشنایی، روشنی، سو، شعاع، شعشعه، ضیا، فروغ، نور، اثر، نقش

پرتو

پرتو افتاب

پرتو افکندن

پیشنهاد کاربران

واژه های حرف "پ" - پیشنهاد کاربران