پیشنهاد کاربران

پرنسا

<hr> برابر پارسی : شاهدخت

پرنسس

پرنسیب

پرنسیبل

پرنسیپ

پرنشاط

پرنعمتی

<hr> مترادف پرنقش : پرنگار، رنگارنگ، منقش، نقشدار <hr> متضاد پرنقش : بی نقش، ساده

مترادف پرنقش : پرنگار، رنگارنگ، منقش، نقشدار متضاد پرنقش : بی نقش، ساده

پرنقش

پرنواز

پرنور

پرنوش

پرنک

پرنگ

پرنیا

<hr> مترادف پرنیان : ابریشم، پرند، حریر، دیبا

مترادف پرنیان : ابریشم، پرند، حریر، دیبا

پرنیان

پرنیخ

پرنیکا

<hr> مترادف پره : پروانه، چرخ دنده، دندانه، چنبر، چنبره، حلقه

مترادف پره : پروانه، چرخ دنده، دندانه، چنبر، چنبره، حلقه

پره

پره خونی

پره قابل تنظیم پروانه

پره قبا

پرهام

پرهان

پرهانلو

پرهای انتهایی بدن پرندگان

پرهن

پرهنر

پرهود

پرهون

<hr> مترادف پرهیاهو : پرازدحام، پرسروصدا، جنجال، شلوغ <hr> متضاد پرهیاهو : آرام، ساکت

مترادف پرهیاهو : پرازدحام، پرسروصدا، جنجال، شلوغ متضاد پرهیاهو : آرام، ساکت

پرهیاهو

پرهیاهو ی

پرهیب

پرهیختن

<hr> مترادف پرهیز : اتقا، اجتناب، احتراز، تجنب، تحرز، حذر، خویشتن داری، دوری، رژیم، کف نفس، گریز، ورع، احتما، امساک

مترادف پرهیز : اتقا، اجتناب، احتراز، تجنب، تحرز، حذر، خویشتن داری، دوری، رژیم، کف نفس، گریز، ورع، احتما، امساک

پرهیز

پرهیز از خیال بافی

پرهیز کردن

پرهیزد

پرهیزه

<hr> مترادف پرهیزکار : پارسا، پرهیزگار، خویشتن دار، زاهد، صالح، متقی، متورع، محتاط

مترادف پرهیزکار : پارسا، پرهیزگار، خویشتن دار، زاهد، صالح، متقی، متورع، محتاط

پرهیزکار

پرهیزکاران

<hr> مترادف پرهیزکاری : پارسایی، پاکدامنی، تقوا، خویشتن داری، ورع <hr> متضاد پرهیزکاری : ناپارسایی

مترادف پرهیزکاری : پارسایی، پاکدامنی، تقوا، خویشتن داری، ورع متضاد پرهیزکاری : ناپارسایی

پرهیزکاری

<hr> مترادف پرهیزگار : پارسا، پرهیزکار، زاهد، صالح، فرهومند، مؤمن، متدین، متقی <hr> متضاد پرهیزگار : ناپرهیزگار

مترادف پرهیزگار : پارسا، پرهیزکار، زاهد، صالح، فرهومند، مؤمن، متدین، متقی متضاد پرهیزگار : ناپرهیزگار

پرهیزگار

پرهیزگاران

<hr> مترادف پرهیزگاری : پارسایی، تقوا، تورع، خویشتن داری، زهد، ورع <hr> متضاد پرهیزگاری : پارسایی، ناپرهیزگاری

مترادف پرهیزگاری : پارسایی، تقوا، تورع، خویشتن داری، زهد، ورع متضاد پرهیزگاری : پارسایی، ناپرهیزگاری

واژه های حرف "پ" - پیشنهاد کاربران