پیشنهاد کاربران

agrimonia

agritourism

agriturismo

agro ecological

agro industrial

agro silvopastoral

agrobacterium

<hr> (هر نوع ماده ی شیمیایی که برای بهبود کمی و کیفی فراورده های کشاورزی به کار رود یا هر نوع ماده ی شیمیایی که از فرآورده های کشاورزی به دست بیاید) شیمی کشاورزی

(هر نوع ماده ی شیمیایی که برای بهبود کمی و کیفی فراورده های کشاورزی به کار رود یا هر نوع ماده ی شیمیایی که از فرآورده های کشاورزی به دست بیاید) شیمی کشاورزی

agrochemical

agrochemicals

agroclimatic

agrodolce

agroecological

agroecology

agroecosystems

agroforestry

agrometeorology

agronautics

<hr> معنی : کشاورزی، فلاحتی <hr> معانی دیگر : کشاورزی، فلاحتی

معنی : کشاورزی، فلاحتی معانی دیگر : کشاورزی، فلاحتی

agronomic

agronomic damage

<hr> معنی : کشاورزی، فلاحتی

agronomical

<hr> معنی : کشاورزی، برزشناسی <hr> معانی دیگر : (بخشی از دانش کشاورزی که با فراوری محصول و توجه از خاک سر و کار دارد) کشت شناسی، کشت ورزی، زراعت، علم برداشت محصول و بهره برداری از خاک

معنی : کشاورزی، برزشناسی معانی دیگر : (بخشی از دانش کشاورزی که با فراوری محصول و توجه از خاک سر و کار دارد) کشت شناسی، کشت ورزی، زراعت، علم برداشت محصول و بهره برداری از خاک

agronomy

agropastoral

agrope

agrophobia

agropolitan

agrotourism

<hr> معنی : بزمین، بگل نشسته، در زمین <hr> معانی دیگر : (در مورد کشتی) به گل نشسته، برساحل، در ته (دریا)، بر زمین، نشسته

معنی : بزمین، بگل نشسته، در زمین معانی دیگر : (در مورد کشتی) به گل نشسته، برساحل، در ته (دریا)، بر زمین، نشسته

aground

<hr> مخفف: عامل،نماینده،آژان

مخفف: عامل،نماینده،آژان

<hr> اگولس (جنوبی ترین نقطه ی افریقا)

اگولس (جنوبی ترین نقطه ی افریقا)

agulhas

agus

<hr> معنی : اه، افسوس، اوخ <hr> معانی دیگر : (حرف ندا) آه، آوخ، افسوس، بلی، وای، مخفف: آمپر در ساعت (amp-hr و .a.h و ah و a-hr و a-hr هم می نویسند)، (گاه شماری اسلامی - مخفف لاتین: annohegirae) هجری، پس از هجرت، اوی، وه

معنی : اه، افسوس، اوخ معانی دیگر : (حرف ندا) آه، آوخ، افسوس، بلی، وای، مخفف: آمپر در ساعت (amp-hr و .a.h و ah و a-hr و a-hr هم می نویسند)، (گاه شماری اسلامی - مخفف لاتین: annohegirae) هجری، پس از هجرت، اوی، وه

aha moment

ahchoo

<hr> معنی : جلو، پیش، در امتداد حرکت کسی، روبجلو <hr> معانی دیگر : مقدم، پیشاپیش، به سوی جلو، به پیش، به جلو، در آینده، بعد، (در مسابقه و نبرد و غیره) جلو، سربجلو

معنی : جلو، پیش، در امتداد حرکت کسی، روبجلو معانی دیگر : مقدم، پیشاپیش، به سوی جلو، به پیش، به جلو، در آینده، بعد، (در مسابقه و نبرد و غیره) جلو، سربجلو

ahead

<hr> پیش از، جلو، مقدم بر

ahead of

ahead of one's time

ahead of schedule

ahead of the curve

<hr> پیش از مدت معین، قبل از وقت

پیش از مدت معین، قبل از وقت

ahead of time

ahead on collision

ahegao

ahistorical

ahistoricism

ahmad put his foot in it

ahmagh

<hr> (عامیانه) عمل گرفتن، گرفت، گیر

(عامیانه) عمل گرفتن، گرفت، گیر

ahold

<hr> aholic_ پسوند: کسی که در کاری زیاده روی می کند [workaholic]

aholic_ پسوند: کسی که در کاری زیاده روی می کند [workaholic]

واژه های حرف "a" - پیشنهاد کاربران