break into a run

break into smile

break into sob

break into someone house

break it

break it down

break it to someone

<hr> 1- حفرکردن، کندن 2- شخم زدن 3- پی ریزی کردن، شروع به ساختمان کردن، (ماشین آلات و غیره را) 1- پیاده کردن، از هم باز کردن، تکه تکه کردن 2- بس کردن، متوقف کردن

1- حفرکردن، کندن 2- شخم زدن 3- پی ریزی کردن، شروع به ساختمان کردن، (ماشین آلات و غیره را) 1- پیاده کردن، از هم باز کردن، تکه تکه کردن 2- بس کردن، متوقف کردن

break it up

break journey

break left or right

<hr> 1- با شکستن قفل (و غیره) وارد شدن، ورود غیرقانونی کردن 2- مختل کردن، ایجاد وقفه کردن، قطع کردن (کلام و غیره ی) دیگری 3-آموزش دادن، وارد به کار کردن 4- (کفش و غیره) به پا عادت دادن، جا باز کردن، (با زور) آزاد یا رها شدن، از قید راحت شدن، ول شدن

1- با شکستن قفل (و غیره) وارد شدن، ورود غیرقانونی کردن 2- مختل کردن، ایجاد وقفه کردن، قطع کردن (کلام و غیره ی) دیگری 3-آموزش دادن، وارد به کار کردن 4- (کفش و غیره) به پا عادت دادن، جا باز کردن، (با زور) آزاد یا رها شدن، از قید راحت شدن، ول شدن

break loose

<hr> 1- مخل شدن، مزاحم شدن، سرزده وارد شدن 2- کلام کسی را قطع کردن، ابداع کردن، بنای تازه ای را آغاز کردن

1- مخل شدن، مزاحم شدن، سرزده وارد شدن 2- کلام کسی را قطع کردن، ابداع کردن، بنای تازه ای را آغاز کردن

break new ground

break news

break of dawn

break of down

<hr> (ماشین آلات و غیره را) 1- پیاده کردن، از هم باز کردن، تکه تکه کردن 2- بس کردن، متوقف کردن، 1- ناگهان قطع شدن (مذاکرات یا توفان و غیره) 2- قطع دوستی کردن، قهر کردن با

(ماشین آلات و غیره را) 1- پیاده کردن، از هم باز کردن، تکه تکه کردن 2- بس کردن، متوقف کردن، 1- ناگهان قطع شدن (مذاکرات یا توفان و غیره) 2- قطع دوستی کردن، قهر کردن با

break off

break off engagement

break on

<hr> ابداع کردن، بنای تازه ای را آغاز کردن، قلب کسی را شکستن، متاـثر کردن

ابداع کردن، بنای تازه ای را آغاز کردن، قلب کسی را شکستن، متاـثر کردن

break one's heart

break open

<hr> <b>معنی</b> : تاول زدن، شیوع یافتن، جوش زدن <hr> <b>معانی دیگر</b> : (عامیانه) سخت کوشیدن، جان کندن، 1- ناگهان آغاز کردن یا شدن، 2- ناگهان فرار کردن 3- (از جوش یا تاول و غیره) پوشیده شدن، گل زدن، فرار ناگهانی (از زندان و محاصره و غیره)، گریز

معنی : تاول زدن، شیوع یافتن، جوش زدن معانی دیگر : (عامیانه) سخت کوشیدن، جان کندن، 1- ناگهان آغاز کردن یا شدن، 2- ناگهان فرار کردن 3- (از جوش یا تاول و غیره) پوشیده شدن، گل زدن، فرار ناگهانی (از زندان و محاصره و غیره)، گریز

break out

break out in

break out in a cold sweat

break out of

break out room

break people through

<hr> علوم مهندسى : ازمایش شکست

علوم مهندسى : ازمایش شکست

break proof

break rank

break ranks

break room

break rules

break sheer

break someone

break something to someone

<hr> (در راه رفتن) گام خود را عوض کردن، جور دیگری راه رفتن یا گام برداشتن، (مشق نظام) آزاد راه رفتن، قدم رو نکردن

(در راه رفتن) گام خود را عوض کردن، جور دیگری راه رفتن یا گام برداشتن، (مشق نظام) آزاد راه رفتن، قدم رو نکردن

break step

break stride

break switch

<hr> خود را از عادت یا اعتیادی رهانیدن، (انگلیس - خودمانی - در قمار) تمام پول بانک را بردن

خود را از عادت یا اعتیادی رهانیدن، (انگلیس - خودمانی - در قمار) تمام پول بانک را بردن

break the bank

break the case

break the fall

break the habit

break the habitt

<hr> 1- ناگهان آغاز کردن یا شدن، 2- ناگهان فرار کردن 3- (از جوش یا تاول و غیره) پوشیده شدن، گل زدن، 1- (بر مشکلات فایق شدن و) کاری را آغاز کردن 2- (در ایجاد آشنایی و صمیمیت) پیشقدم شدن، تعارف را کنار گذاشتن

1- ناگهان آغاز کردن یا شدن، 2- ناگهان فرار کردن 3- (از جوش یا تاول و غیره) پوشیده شدن، گل زدن، 1- (بر مشکلات فایق شدن و) کاری را آغاز کردن 2- (در ایجاد آشنایی و صمیمیت) پیشقدم شدن، تعارف را کنار گذاشتن

واژه های حرف "b" - پیشنهاد کاربران