everyone but everyone

everyone has to say good bye soon or later

everyone is on its own leaves

everyone knows everyone else

everyone laughs

<hr> معنی : همه چیز <hr> معانی دیگر : مهم، مهند، و سایر چیزها

معنی : همه چیز معانی دیگر : مهم، مهند، و سایر چیزها

everything

everything but the kitchen sink

everything else

everything goes

everything gonna be alright

everything gonna be fine

everything in moderation

everything in the garden is rose

everything in the garden is rosy

everything is

everything is alright

everything is getting handed to you

everything is gonna be alright

everything is gonna be fine

everything is ok

everything that is not nailed down

everything will be ok

everything will work out fine

everything's alright

everyting

<hr> ازهرجهت، ازهرحیک، ارهمه جهت

ازهرجهت، ازهرحیک، ارهمه جهت

everyway

<hr> همیشه، پیوسته، همه وقت

همیشه، پیوسته، همه وقت

everywhen

<hr> معنی : در هر قسمت، در همه جا، در سراسر، در هرجا <hr> معانی دیگر : همه جا، به همه جا، هرجا، گله به گله

معنی : در هر قسمت، در همه جا، در سراسر، در هرجا معانی دیگر : همه جا، به همه جا، هرجا، گله به گله

everywhere

eves dropping

<hr> معنی : خارج کردن، بیرون کردن <hr> معانی دیگر : بیرون کردن (به ویژه مستاجر را)، (از خانه و غیره) بلند کردن، اخراج کردن، خلع ید کردن، بیرون راندن، (از طریق دادگاه یا به خاطر حق قانونی) باز پس گرفتن، (دوباره) به تصرف درآوردن، فیصله دادن، مستردداشتن

معنی : خارج کردن، بیرون کردن معانی دیگر : بیرون کردن (به ویژه مستاجر را)، (از خانه و غیره) بلند کردن، اخراج کردن، خلع ید کردن، بیرون راندن، (از طریق دادگاه یا به خاطر حق قانونی) باز پس گرفتن، (دوباره) به تصرف درآوردن، فیصله دادن، مستردداشتن

evict

evicted

<hr> معنی : اخراج، خلع ید <hr> معانی دیگر : اخراج، خلع ید

معنی : اخراج، خلع ید معانی دیگر : اخراج، خلع ید

eviction

eviction notice

evictionem

evidenc

<hr> معنی : گواهی، شهادت، مدرک، سراغ، گواه، سند، شهادت دادن، ثابت کردن <hr> معانی دیگر : نشانه، علامت، شاهد، اثبات، (حقوق) شهادت، نشانگر بودن، نشان دادن، علامت بودن، نمایشگر بودن، گواه بودن، گواهی دادن، شهادت دادن (معمولا بر علیه همدست خود)، مدرک مدارک، ملاک

معنی : گواهی، شهادت، مدرک، سراغ، گواه، سند، شهادت دادن، ثابت کردن معانی دیگر : نشانه، علامت، شاهد، اثبات، (حقوق) شهادت، نشانگر بودن، نشان دادن، علامت بودن، نمایشگر بودن، گواه بودن، گواهی دادن، شهادت دادن (معمولا بر علیه همدست خود)، مدرک مدارک، ملاک

واژه های حرف "e" - پیشنهاد کاربران