felicity conditions

felidae

feliformia

felinae

<hr> معنی : گربه صفت، وابسته به تیره گربه، گربهای <hr> معانی دیگر : گربه مانند، گربه وار، دارای حرکات موزون و حیله گری گربه، (جانور شناسی) گربه سان (از تیره ی گربه سانان)

معنی : گربه صفت، وابسته به تیره گربه، گربهای معانی دیگر : گربه مانند، گربه وار، دارای حرکات موزون و حیله گری گربه، (جانور شناسی) گربه سان (از تیره ی گربه سانان)

feline

felines

feling blue

felis catus

felisa

felix

felix culpa

felix felicis

felixstowe

feliz

<hr> معنی : سنگ دل، بیدادگر، بریدن و انداختن، بزمین زدن، انداختن، قطع کردن <hr> معانی دیگر : زمان گذشته ی فعل : fall، برزمین انداختن، زمین زدن، (درخت) بریدن، اوژندن، (خیاطی) زیر دوزی کردن سجاف، وحشی، سبع، خونخوار، ظالم، ستمگر، مهلک، کشنده، کاری، پوست حیوان، تخته ی پوست، (انگلیس)، بیابان، مهیب

معنی : سنگ دل، بیدادگر، بریدن و انداختن، بزمین زدن، انداختن، قطع کردن معانی دیگر : زمان گذشته ی فعل : fall، برزمین انداختن، زمین زدن، (درخت) بریدن، اوژندن، (خیاطی) زیر دوزی کردن سجاف، وحشی، سبع، خونخوار، ظالم، ستمگر، مهلک، کشنده، کاری، پوست حیوان، تخته ی پوست، (انگلیس)، بیابان، مهیب

fell

fell active

fell apart

fell asleep

fell back

fell behind

fell down

fell for

fell hurt

fell ill

fell in love with him

fell into the trap

fell like

fell love with devil

fell off

fell out

fell out the bottom

fell over

fell short of expectations

fell through

fell to pieces

fell under the spell

fella

fellas

<hr> در دهان گیری و مکیدن آلت تناسلی مرد، fellation : تحریک الت تناسلی مرد بوسیله زبان

در دهان گیری و مکیدن آلت تناسلی مرد، fellation : تحریک الت تناسلی مرد بوسیله زبان

واژه های حرف "f" - پیشنهاد کاربران