lagal

lagan ligan logan lagen

lagarta

lagenodelphis hosei

lagenorhynchus acutus

lagenorhynchus albirostris

lagenorhynchus australis

lagenorhynchus obscurus

lager lout

<hr> معنی : خرس، ادم کند دست، ادم دست سنگین، عقب مانده <hr> معانی دیگر : کندکار، آدم کند دست، بی حال

معنی : خرس، ادم کند دست، ادم دست سنگین، عقب مانده معانی دیگر : کندکار، آدم کند دست، بی حال

laggard

<hr> معنی : عقب مانده، عقب افتاده

معنی : عقب مانده، عقب افتاده

lagged

lagged model

laggies

<hr> معنی : کاهل، عقب مانده، کند، اهسته <hr> معانی دیگر : عایق برای بستن دور لوله ی آب گرم و دیگ بخار و غیره، عایق بندی، (معماری) چارچوب زیر تاق ضربی (که پس از اتمام ساختمان برمی دارند)، خسته کننده

معنی : کاهل، عقب مانده، کند، اهسته معانی دیگر : عایق برای بستن دور لوله ی آب گرم و دیگ بخار و غیره، عایق بندی، (معماری) چارچوب زیر تاق ضربی (که پس از اتمام ساختمان برمی دارند)، خسته کننده

lagging

lagging left turn

lagging phase

lagging strand

laggy

lagniappe

<hr> معنی : مرداب، چشمه اب گرم، تالاب <hr> معانی دیگر : (دریاچه ی کم ژرفا که به دریاچه ی بزرگتر یا دریا راه دارد) خفتاب، دریاچه ی مرجانی، کولاب

معنی : مرداب، چشمه اب گرم، تالاب معانی دیگر : (دریاچه ی کم ژرفا که به دریاچه ی بزرگتر یا دریا راه دارد) خفتاب، دریاچه ی مرجانی، کولاب

lagoon

lagoon nebula

lagophthalmos

lagrange extrapolation

lagrange multiplier function

lagrange multipliers method

lagulatery offence

<hr> معنی : مرداب، چشمه اب گرم، دریاچه، جای کم عمق دریا <hr> معانی دیگر : lagoon مرداب

معنی : مرداب، چشمه اب گرم، دریاچه، جای کم عمق دریا معانی دیگر : lagoon مرداب

laguna

laguna beach

<hr> (جریان گل و گدازه ی سفت شده و خاکستر که از آتشفشان جاری می شود) گلرود

(جریان گل و گدازه ی سفت شده و خاکستر که از آتشفشان جاری می شود) گلرود

lahar

<hr> زمان گذشته و اسم مفعول: lay، زمان گذشته ساده فعل lay قسمت سوم فعل lay

زمان گذشته و اسم مفعول: lay، زمان گذشته ساده فعل lay قسمت سوم فعل lay

laid

<hr> (خودمانی) خونسرد، آرام، بی شتاب

(خودمانی) خونسرد، آرام، بی شتاب

laid back

laid down

laid his job on the line

laid in

laid off

laid out

laid the blame at someone else' door

laid to rest

<hr> اسم مفعول فعل: lie، طبقه، قشرزمین، اختفاء در لباس عوضی

اسم مفعول فعل: lie، طبقه، قشرزمین، اختفاء در لباس عوضی

lain

lain dormant

<hr> معنی : گل، لانه، کنام، لانه خرگوش و غیره، محل استراحت جانور، طبقه، گل الود کردن، استراحت کردن، بلانه پناه بردن <hr> معانی دیگر : پناهگاه، پنهانگاه، مخفیگاه، فرارگاه، لانه ی جانور وحشی، لجن

معنی : گل، لانه، کنام، لانه خرگوش و غیره، محل استراحت جانور، طبقه، گل الود کردن، استراحت کردن، بلانه پناه بردن معانی دیگر : پناهگاه، پنهانگاه، مخفیگاه، فرارگاه، لانه ی جانور وحشی، لجن

lair

laisser

laissez

laissez fair

<hr> (این سیاست: عدم دخالت زیاده ی دولت در امور مردم و به ویژه عدم دخالت در امور اقتصادی) اقتصاد آزاد، به حال خود گذاری، آزادی کسب و تجارت، کوته دستی، faire laisser عدم مداخله، سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی، سیاست اقتصادازاد، بی بند وبار

(این سیاست: عدم دخالت زیاده ی دولت در امور مردم و به ویژه عدم دخالت در امور اقتصادی) اقتصاد آزاد، به حال خود گذاری، آزادی کسب و تجارت، کوته دستی، faire laisser عدم مداخله، سیاست عدم مداخله دولت دراموراقتصادی، سیاست اقتصادازاد، بی بند وبار

laissez faire

laissez faire leadership

<hr> معنی : دریاچه، برکه، استخر <hr> معانی دیگر : (نفت یا گدازه و غیره) آب انباشت، (از ریشه ی فارسی)، لاک (رنگدانه ی قرمزی که از حشره ای به نام cochineal از تیره ی dactylopiidae به دست می آید)، (رنگ) قرمز تیره، لاکی

معنی : دریاچه، برکه، استخر معانی دیگر : (نفت یا گدازه و غیره) آب انباشت، (از ریشه ی فارسی)، لاک (رنگدانه ی قرمزی که از حشره ای به نام cochineal از تیره ی dactylopiidae به دست می آید)، (رنگ) قرمز تیره، لاکی

واژه های حرف "l" - پیشنهاد کاربران