mediatisation

mediatization

<hr> معنی : میانجی، دلال <hr> معانی دیگر : میانجی، دلال

معنی : میانجی، دلال معانی دیگر : میانجی، دلال

mediator

<hr> معنی : وابسته به میانجیگری <hr> معانی دیگر : mediative وابسته به میانجی گری

معنی : وابسته به میانجیگری معانی دیگر : mediative وابسته به میانجی گری

mediatory

<hr> معنی : پزشک، طبیب، پزشکی، طبی، دارویی، شفابخش، دوایی <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی) زبان مادها (ایرانیان باستان)، مادی، (عامیانه)، جراح، دانشجوی پزشکی، دستیار پزشکی، (گیاه شناسی) یونجه (انواع گیاهان جنس medicago از خانواده ی pea)

معنی : پزشک، طبیب، پزشکی، طبی، دارویی، شفابخش، دوایی معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی) زبان مادها (ایرانیان باستان)، مادی، (عامیانه)، جراح، دانشجوی پزشکی، دستیار پزشکی، (گیاه شناسی) یونجه (انواع گیاهان جنس medicago از خانواده ی pea)

medic

medic care

medicae

medicaid waiver

<hr> معنی : پزشکی، طبی، دارویی، شفابخش، دوایی <hr> معانی دیگر : وابسته به دانش پزشکی یا شغل طبابت، وابسته به پزشکی، نیازمندبه معالجه طبی

معنی : پزشکی، طبی، دارویی، شفابخش، دوایی معانی دیگر : وابسته به دانش پزشکی یا شغل طبابت، وابسته به پزشکی، نیازمندبه معالجه طبی

medical

medical advice

medical anatomy

medical anthropology

medical assistance

medical bacteriology

medical bil

medical biotechnology

medical care

medical center

medical claim

medical clearance

medical clinic

medical clowns

medical condition

medical conditions

medical council

medical deficiency

medical department

medical device

medical device industry

medical device regulation

medical discharge

medical doctor

medical emergency service

medical equipment

medical equipment assessment

medical ethics

medical evacuation

medical examination

<hr> پزشک قانونی، پزشک سازمانی

پزشک قانونی، پزشک سازمانی

medical examiner

medical facility

medical food

medical geology

medical history

medical imaging techologists

medical information

medical insurance

medical insurance permium

medical license

پیشنهاد کاربران

واژه های حرف "m" - پیشنهاد کاربران