minimum disclosure proof

minimum lenght

minimum medium

minimum number of travellers

minimum of

minimum phase wavelet

minimum potential energy

minimum requirement

minimum room

minimum salary legislation

minimum service

minimum stay

minimum temperature

minimum thermometer

minimum tillage

minimum viable product

<hr> مزد کمینه، حداقل دستمزد، حداقل دستمزد رجوع شود به: living wage

مزد کمینه، حداقل دستمزد، حداقل دستمزد رجوع شود به: living wage

minimum wage

minimum wage legislation

<hr> خردسالترین، از چندتن که یک نام دارند

خردسالترین، از چندتن که یک نام دارند

minimus

<hr> معنی : معدن کاری، استخراج معدن، مین گذاری، کان کنی <hr> معانی دیگر : معدنی، کانی، بهره برداری از کان، برهیخت، کانکاوی، (ارتش) مین گذاری

معنی : معدن کاری، استخراج معدن، مین گذاری، کان کنی معانی دیگر : معدنی، کانی، بهره برداری از کان، برهیخت، کانکاوی، (ارتش) مین گذاری

mining

mining cut

mining farms

mining industry

mining pool

<hr> معنی : خاصگی، عزیز دردانه، شخص یا جانور سوگلی، نوکریا وابسته چاپلوس <hr> معانی دیگر : (تحقیرآمیز) سوگلی (به ویژه اگر اهل چاپلوسی باشد)، از خواص، مقرب، محبوب، افسر جز، یاور، پایور، مامور دونپایه، (مهجور) معشوقه، رجوع شود به: minyan، معشوق

معنی : خاصگی، عزیز دردانه، شخص یا جانور سوگلی، نوکریا وابسته چاپلوس معانی دیگر : (تحقیرآمیز) سوگلی (به ویژه اگر اهل چاپلوسی باشد)، از خواص، مقرب، محبوب، افسر جز، یاور، پایور، مامور دونپایه، (مهجور) معشوقه، رجوع شود به: minyan، معشوق

minion

minions

minipax

miniplay

miniplenty

minisatellite dna

miniscule

minisequencing

miniseries

miniskrit

miniso

ministainer

<hr> معنی : وزیر، وزیر مختار، خدمت کردن، کشیش کمک کردن، عبادت کردن، بخش کردن، پرستاری کردن <hr> معانی دیگر : کشیش، عامل، (مراسم کلیسایی) سرپرستی کردن، (در کلیسا) خدمت کردن، (معمولا با: to) کمک کردن، معاضدت کردن، پایمردی کردن، (نیازهای کسی را) برآوردن، تیمار کردن، (سفارتخانه) کاردار، (در برخی بنیادهای کلیسای کاتولیک) سرپرست، (قدیمی) تهیه کردن، تدارک کردن، vt vi : کمک کردن

معنی : وزیر، وزیر مختار، خدمت کردن، کشیش کمک کردن، عبادت کردن، بخش کردن، پرستاری کردن معانی دیگر : کشیش، عامل، (مراسم کلیسایی) سرپرستی کردن، (در کلیسا) خدمت کردن، (معمولا با: to) کمک کردن، معاضدت کردن، پایمردی کردن، (نیازهای کسی را) برآوردن، تیمار کردن، (سفارتخانه) کاردار، (در برخی بنیادهای کلیسای ک

minister

minister counselor minister counsellor

minister football

minister of finance

minister of justice

minister of state

minister of the interior

<hr> معنی : اداری، وابسته به وزیر یا کشیش <hr> معانی دیگر : وابسته به وزیر(ان) و وزارتخانه (ها)، وزیری، وزارتی، در سطح وزیران، مربوط به هیئت دولت، دیوانی، رجوع شود به: executive

معنی : اداری، وابسته به وزیر یا کشیش معانی دیگر : وابسته به وزیر(ان) و وزارتخانه (ها)، وزیری، وزارتی، در سطح وزیران، مربوط به هیئت دولت، دیوانی، رجوع شود به: executive

واژه های حرف "m" - پیشنهاد کاربران