پیشنهاد کاربران

pistilate

pistillate flower

pistillode

<hr> معنی : تپانچه، هفت تیر، تپانچه در کردن <hr> معانی دیگر : سلاح کمری، پیشتاب

معنی : تپانچه، هفت تیر، تپانچه در کردن معانی دیگر : سلاح کمری، پیشتاب

pistol

pistol shot

<hr> معنی : سنبه، پیستون، میله متحرک <hr> معانی دیگر : والتر پیستون (آهنگساز امریکایی)

معنی : سنبه، پیستون، میله متحرک معانی دیگر : والتر پیستون (آهنگساز امریکایی)

piston

piston boss

piston clearance

piston collapse

piston compression ring

piston corer

piston crown

piston cup

piston cup expander

piston displacement

piston engine

piston pin circlip

<hr> (مکانیک) حلقه ی پیستون، رینگ پیستون، بدنه پیستون

(مکانیک) حلقه ی پیستون، رینگ پیستون، بدنه پیستون

piston ring

piston ring end gap

piston ring expander

piston ring flutter

piston ring ridge

piston ring side clearance

piston ring stop

<hr> (مکانیک) دسته ی پیستون، شاتون، میل پیستون، میله سنبه، دسته سنبه

(مکانیک) دسته ی پیستون، شاتون، میل پیستون، میله سنبه، دسته سنبه

piston rod

piston seizure

piston skirt

piston speed

piston stroke

piston tilt

piston valve

<hr> معنی : خندق، حفره، گودال، چال، مغاک، سیاه چال، چاله، چاه، هسته البالو و گیلاس و غیره، چال دار کردن، به رقابت وا داشتن، هسته میوه را دراوردن، در گود مبارزه قرار دادن <hr> معانی دیگر : (پوسته ی سختی که دانه ی میوه در آن قرار دارد مثلا در هلو و زردآلو و بادام) هسته، استه، تکژ، (هسته ی میوه را) در آوردن، گودی، گوچاه، کریشک، لان، چوله، (با: the) جهنم، دوزخ، خطر نهان، دام، گزند پنهان، تله، صحنه ی گود، گود زورخانه، ناوردگاه (در گودی)، (در سطح بدن) فرورفتگی، (بورس سهام و کالا) محل ویژه، چاله دار کردن، دارای چاله چوله کردن یا شدن، حفره دار کردن یا شدن، (در گود زورخانه یا مسابقه و غیره) به جان هم انداختن، جنگاندن، مبارزه کردن، مقابله کردن، رجوع شود به: pitfall، دالان یا چاه معدن، کانراه، کان زغالسنگ، معدن زغال سنگ، جای آبله (pockmark هم می گویند)، جای زخم، (انگلیس) سالن تئاتر (به ویژه بخش عقب آن که از صحنه دور است)، تماشاچیان عقب سالن، (تئاتر) جایگاه ارکستر (که در گودال جلو صحنه قرار دارد)، (در تالارها و نمایشگاه ها و غیره) بخش گود صحن، بخش نیمه همکف، (تعمیرگاه اتومبیل و غیره) چال (که اتومبیل روی آن قرار می گیرد)، (گیاه ـ شناسی - فرورفتگی ریز در دیواره ی یاخته) لانچه، کاواکچه، در گودال قرار دادن (یا انبار کردن)، در چاه انداختن، (انگلیس - عامیانه) بستر، تخت خواب

معنی : خندق، حفره، گودال، چال، مغاک، سیاه چال، چاله، چاه، هسته البالو و گیلاس و غیره، چال دار کردن، به رقابت وا داشتن، هسته میوه را دراوردن، در گود مبارزه قرار دادن معانی دیگر : (پوسته ی سختی که دانه ی میوه در آن قرار دارد مثلا در هلو و زردآلو و بادام) هسته، استه، تکژ، (هسته ی میوه را) در آوردن، گود

pit against

pit boss

<hr> سگ پیت بول (کوتاه و ستبر سینه و گاز گیر) (pit bull terrier هم می گویند)

سگ پیت بول (کوتاه و ستبر سینه و گاز گیر) (pit bull terrier هم می گویند)

pit bull

pit crew

pit grave

pit grave culture pit grave culture

pit heat

pit house

pit moulding

pit of hate

pit of the stomach

pit out

pit pony

pit spot

<hr> (مسابقه ی اتومبیل رانی) توقف برای تعمیر و غیره، محل توقف

(مسابقه ی اتومبیل رانی) توقف برای تعمیر و غیره، محل توقف

pit stop

<hr> انواع گیاهان خنجری (agave) که از الیاف آن کاغذ و غیره می سازند، نان پیتا (نان شبیه به نان تافتون) (pita bread هم می گویند)

انواع گیاهان خنجری (agave) که از الیاف آن کاغذ و غیره می سازند، نان پیتا (نان شبیه به نان تافتون) (pita bread هم می گویند)

واژه های حرف "p" - پیشنهاد کاربران