<hr> معنی : جن، روح خبیث <hr> معانی دیگر : رجوع شود به: puck، در افسانه انگلیسی روح خبیک

معنی : جن، روح خبیث معانی دیگر : رجوع شود به: puck، در افسانه انگلیسی روح خبیک

robin goodfellow

<hr> (رنگ) آبی کم رنگ مایل به سبز

(رنگ) آبی کم رنگ مایل به سبز

robin's egg blue

robins

roblox

robocall

robocop

robosta

<hr> معنی : دستگاه خودکار، ادم مکانیکی، ادمک، ادممصنوعی، ادم ماشینی <hr> معانی دیگر : آدمی که بی فکر و از روی عادت کار می کند، روبات وار، آدم ماشین وار، آدم واره، آدمک، روبوت

معنی : دستگاه خودکار، ادم مکانیکی، ادمک، ادممصنوعی، ادم ماشینی معانی دیگر : آدمی که بی فکر و از روی عادت کار می کند، روبات وار، آدم ماشین وار، آدم واره، آدمک، روبوت

robot

robot car

robot landers

robotic

roboticist

<hr> (با فعل مفرد) روبات شناسی، آدم واره شناسی

(با فعل مفرد) روبات شناسی، آدم واره شناسی

robotics

<hr> معنی : بصورت خود کار در اوردن <hr> معانی دیگر : خودکار کردن، روباتی کردن

معنی : بصورت خود کار در اوردن معانی دیگر : خودکار کردن، روباتی کردن

robotize

roboust

robs

<hr> معنی : تنومند، ستبر، قوی هیکل، خوش بنیه، هیکل دار <hr> معانی دیگر : نیرومند، پرزور، زورمند، چنبه، قوی، فریبرز، رستم، تهمتن، (کار و غیره) سخت، مستلزم قوت جسمی، شاق، دشوار، خشن، زمخت، زننده، خوش طعم و قوی

معنی : تنومند، ستبر، قوی هیکل، خوش بنیه، هیکل دار معانی دیگر : نیرومند، پرزور، زورمند، چنبه، قوی، فریبرز، رستم، تهمتن، (کار و غیره) سخت، مستلزم قوت جسمی، شاق، دشوار، خشن، زمخت، زننده، خوش طعم و قوی

robust

robust blind

robust control

robust estimation

robust index

robust planning

robust programming

robust statistic

robust statistical methods

robusta coffee

robustly

<hr> معنی : خوشفکری <hr> معانی دیگر : تنومندی، ستبری، نیرومندی، قوت

معنی : خوشفکری معانی دیگر : تنومندی، ستبری، نیرومندی، قوت

robustness

robustness test

<hr> معنی : رخ <hr> معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی - افسانه ی ایرانی) رخ، سیمرغ، درشطرنج ر، سیمره

معنی : رخ معانی دیگر : (از ریشه ی فارسی - افسانه ی ایرانی) رخ، سیمرغ، درشطرنج ر، سیمره

rocafella

rocawear

rochy

<hr> معنی : تخته سنگ، سنگ، صخره، تکان، تخته سنگ یا صخره، سنگ خاره، جنبش، جنباندن، تکان نوسانی دادن <hr> معانی دیگر : پاره سنگ، قلوه سنگ، سنگ پاره، (هرچیز محکم و صخره مانند) پایه، پناه، (معمولا جمع) تباهی، نابودی، سبب تباهی، تباهگر، (انگلیس) رجوع شود به: rock candy، (خودمانی) الماس، جواهر، (مثل گهواره یا صندلی تکانشی) پس و پیش رفتن، جنبیدن، بشولاندن، لاندن، تکان دادن، به لرزه درآوردن، لرزاندن، یکه خوردن، (کان طلا و غیره - شن یا ریگ را) در لاوک شستن، در لاوک جنباندن، مرتعش بودن، لرزیدن، لرزش، جنبانش، حرکت پس و پیش، حرکت جنبانشی، رجوع شود به: rock-and-roll، (موسیقی) راک، نوسان کردن

معنی : تخته سنگ، سنگ، صخره، تکان، تخته سنگ یا صخره، سنگ خاره، جنبش، جنباندن، تکان نوسانی دادن معانی دیگر : پاره سنگ، قلوه سنگ، سنگ پاره، (هرچیز محکم و صخره مانند) پایه، پناه، (معمولا جمع) تباهی، نابودی، سبب تباهی، تباهگر، (انگلیس) رجوع شود به: rock candy، (خودمانی) الماس، جواهر، (مثل گهواره یا صندلی

rock

<hr> با تکان دادن بچه را خواب کردن

با تکان دادن بچه را خواب کردن

rock a baby to sleep

rock a look

rock altar

<hr> (نوعی موسیقی مردمی امریکا که از موسیقی blues ناشی شده) راک اند رول، roll'n'rock رقص راک اندرول، رقص بحنبان و بچرخان

(نوعی موسیقی مردمی امریکا که از موسیقی blues ناشی شده) راک اند رول، roll'n'rock رقص راک اندرول، رقص بحنبان و بچرخان

rock and roll

rock art

rock avalanche

rock back and forth

rock bolt

<hr> زیرترین، کمترین، کمینه، پست ترین، پایین ترین، کمترین و نازلترین قیمت، پایین ترین قسمت

زیرترین، کمترین، کمینه، پست ترین، پایین ترین، کمترین و نازلترین قیمت، پایین ترین قسمت

واژه های حرف "r" - پیشنهاد کاربران