self employment

self enclosed

<hr> دارای قدرت تحمیل اراده خود بر دیگران

دارای قدرت تحمیل اراده خود بر دیگران

self enforcing

self enforcing agreement

self enhancement

self enhancing

self enrichment

self esteem

self evaluation

self evaluative

<hr> خود اشکاری، وضوح فی نفسه، بی نیازی از اثبات، بدیهیت

خود اشکاری، وضوح فی نفسه، بی نیازی از اثبات، بدیهیت

self evidence

<hr> آشکار، مبرهن، بدیهی، خودپیدا، خود اشکار

آشکار، مبرهن، بدیهی، خودپیدا، خود اشکار

self evident

self evidently

self evidenty

self evolution

<hr> خود ازمایی، درون خویشتن بینی

خود ازمایی، درون خویشتن بینی

self examination

self excellence

self exciting

self excuse

self executing

self exemplifying

self exertion

self existent

self expansion

self experimenting

<hr> explanatory self : بدیهی، واضح فی نفسه، اشکار، بی نیاز از توصیف

explanatory self : بدیهی، واضح فی نفسه، اشکار، بی نیاز از توصیف

self explaining

self explanation

<hr> بدیهی، آشکار، مبرهن، بی نیاز به توضیح، واضح فی نفسه، بی نیاز از توصیف

بدیهی، آشکار، مبرهن، بی نیاز به توضیح، واضح فی نفسه، بی نیاز از توصیف

self explanatory

self exposure

<hr> خود بیانگری، ابراز وتصریح عقاید وخصوصیات خود

خود بیانگری، ابراز وتصریح عقاید وخصوصیات خود

self expression

<hr> خود بیانگر، پافشار در عقیده خود

خود بیانگر، پافشار در عقیده خود

self expressive

self expressiveness

self exprsion

self fashioning

<hr> (به ویژه ماشین آلات: تنظیم کننده و برآورنده ی نیازهای خود به طور خودکار) خودتیمار

(به ویژه ماشین آلات: تنظیم کننده و برآورنده ی نیازهای خود به طور خودکار) خودتیمار

self feeding

<hr> خودباروری (مثلا در مورد گیاهی که با گرده ی خود بارور می شود)

خودباروری (مثلا در مورد گیاهی که با گرده ی خود بارور می شود)

واژه های حرف "s" - پیشنهاد کاربران