yielded

yielded stress

<hr> معنی : بدهکار، تسلیم کننده، پاداش دهنده، حاصل دهنده <hr> معانی دیگر : تسلیم کننده، بدهکار، پاداش دهنده، حاصل دهنده

معنی : بدهکار، تسلیم کننده، پاداش دهنده، حاصل دهنده معانی دیگر : تسلیم کننده، بدهکار، پاداش دهنده، حاصل دهنده

yielder

<hr> معنی : ساخت، متورق <hr> معانی دیگر : پر بازده، پر حاصل، بارور، پرسود، سودآور، خم پذیر، قابل انعطاف، مطیع، فرمانبر

معنی : ساخت، متورق معانی دیگر : پر بازده، پر حاصل، بارور، پرسود، سودآور، خم پذیر، قابل انعطاف، مطیع، فرمانبر

yielding

yields

yikes

yin and yang

yin yang

yipee

<hr> (ندا حاکی از شادی و سرور) به، به به، هورا، هی، هیپ هیپ هورا

(ندا حاکی از شادی و سرور) به، به به، هورا، هی، هیپ هیپ هورا

yippee

yips

yiwei

yiğit

yjc ir

<hr> (گیاه شناسی) درخت ایلنگ (cananga odorata)

(گیاه شناسی) درخت ایلنگ (cananga odorata)

ylang ylang

<hr> مخفف: باشگاه مردان جوان مسیحی (معمولا دارای اتاق کرایه ای و تفریحات سالم)

مخفف: باشگاه مردان جوان مسیحی (معمولا دارای اتاق کرایه ای و تفریحات سالم)

ymca

ymra

yo ar sheb dag

yo guys

yo yo effect

yo yos

<hr> (انگلیس - خودمانی) رذل، بی سروپا، لات (yobbo هم می گویند)

(انگلیس - خودمانی) رذل، بی سروپا، لات (yobbo هم می گویند)

yocs

<hr> (در سوئیس و اتریش)، دلی دلی کردن، یودل - یودل کردن (شبیه تحریر در آواز فارسی)، تحریر کردن، صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرار میکنند

(در سوئیس و اتریش)، دلی دلی کردن، یودل - یودل کردن (شبیه تحریر در آواز فارسی)، تحریر کردن، صدای اواز مانند دلی دلی که اهالی سویس و مردم کوهستانی دراواز خود تکرار میکنند

yodel

yodeling

yodytom

yoggini

<hr> معنی : ماست، یوقورت <hr> معانی دیگر : yogurt امر

معنی : ماست، یوقورت معانی دیگر : yogurt امر

yoghurt

<hr> yoga ریاضت، فلسفه جوکی

yogic

<hr> معنی : ماست، یوقورت <hr> معانی دیگر : (ترکی) ماست (yoghurt و yoghourt هم می نویسند)، yoghurt امر

معنی : ماست، یوقورت معانی دیگر : (ترکی) ماست (yoghurt و yoghourt هم می نویسند)، yoghurt امر

yogurt

yogurt bark

yogurt cultures

yoink

<hr> (خودمانی) رجوع شود به: yak

(خودمانی) رجوع شود به: yak

<hr> معنی : یوغ، محتویات نطفه، بندگی عبودیت، اسارت، وصل کردن، جفت کردن، در زیر یوغ اوردن <hr> معانی دیگر : یک جفت حیوان هم یوغ، جفت، نشان بردگی، علامت فلاکت، (مجازی) یوغ، عبودیت، وصل کننده، همبندگر، همبست گر، متحد کننده، رشته، بند، قید، هرچیز یوغ مانند، خاموت، (مکانیک) طوق، قاب آهنی موتور، دوشاخه ی مساوی کننده ی فشار، رکابک، ماهک، قلاب، (سکان کشتی) تیر سکان، (بلوز زنانه) سرشانه، (دامن) بالابند، زیر یوغ بردن، یوغ زدن به، (حیوان را به شخم و غیره) بستن، مهار کردن، به هم بستن، همبند کردن، به ازدواج هم درآوردن، وصلت کردن، متحد کردن یا شدن، یوه، در زیر یوه اوردن

معنی : یوغ، محتویات نطفه، بندگی عبودیت، اسارت، وصل کردن، جفت کردن، در زیر یوغ اوردن معانی دیگر : یک جفت حیوان هم یوغ، جفت، نشان بردگی، علامت فلاکت، (مجازی) یوغ، عبودیت، وصل کننده، همبندگر، همبست گر، متحد کننده، رشته، بند، قید، هرچیز یوغ مانند، خاموت، (مکانیک) طوق، قاب آهنی موتور، دوشاخه ی مساوی کنند

yoke

<hr> معنی : شریک، یار، رفیق، هم تراز، شریک زندگی <hr> معانی دیگر : انباز، همدم، مصاحب، همراه، همکار

معنی : شریک، یار، رفیق، هم تراز، شریک زندگی معانی دیگر : انباز، همدم، مصاحب، همراه، همکار

yokefellow

<hr> معنی : نادان، دهاتی، روستایی، برزگر <hr> معانی دیگر : (تحقیرآمیز) دهاتی، نفهم

معنی : نادان، دهاتی، روستایی، برزگر معانی دیگر : (تحقیرآمیز) دهاتی، نفهم

yokel

<hr> معنی : زرده تخم مرغ، محتویات نطفه <hr> معانی دیگر : (تخم مرغ) زرده (در برابر: سفیده ی تخم مرغ egg white)، (زیست شناسی) پروتئین و چربی موجود در تخمک یا ovum (که نطفه ی در حال رشد از آن تغذیه می کند)، yoke زرده تخم مره، زیست شناسی محتویات نطفه

معنی : زرده تخم مرغ، محتویات نطفه معانی دیگر : (تخم مرغ) زرده (در برابر: سفیده ی تخم مرغ egg white)، (زیست شناسی) پروتئین و چربی موجود در تخمک یا ovum (که نطفه ی در حال رشد از آن تغذیه می کند)، yoke زرده تخم مره، زیست شناسی محتویات نطفه

yolk

yolo

yolunda

<hr> (یکی از اعیاد یهودیان) یوم کیپور

(یکی از اعیاد یهودیان) یوم کیپور

yom kippur

yomo

yomp

<hr> معنی : شخص آن طرفی، ان یکی دیگر، ان <hr> معانی دیگر : (محلی)، در آنجا، آنجا، شخص ان طرفی

معنی : شخص آن طرفی، ان یکی دیگر، ان معانی دیگر : (محلی)، در آنجا، آنجا، شخص ان طرفی

<hr> معنی : واقع در انجا، دور، ان، آنجا، انسو، انطرف <hr> معانی دیگر : (با: the) دورتر، در فاصله ی بیشتر، آن طرف تر، آن سو، آن محل

معنی : واقع در انجا، دور، ان، آنجا، انسو، انطرف معانی دیگر : (با: the) دورتر، در فاصله ی بیشتر، آن طرف تر، آن سو، آن محل

واژه های حرف "y" - پیشنهاد کاربران