زهر کشنده

زهرا

زهرابه

زهرابه میکروبها

<hr> مترادف زهره : جرئت، شهامت، زهره دان، مراره | ناهید <hr> برابر پارسی : ناهید، آناهیتا

مترادف زهره : جرئت، شهامت، زهره دان، مراره | ناهید برابر پارسی : ناهید، آناهیتا

زهره

زهرها

زهری کشنده

زهم

زهو

<hr> مترادف زهوار : حاشیه، کناره، لبه

مترادف زهوار : حاشیه، کناره، لبه

زهوار

زهک

<hr> مترادف زهی : آفرین، احسنت، اینت

مترادف زهی : آفرین، احسنت، اینت

زهی

<hr> مترادف زوج : جفت، شوهر، شوی، مرد، مزدوج، همسر، همسر <hr> متضاد زوج : فرد <hr> برابر پارسی : همسر، جفت

مترادف زوج : جفت، شوهر، شوی، مرد، مزدوج، همسر، همسر متضاد زوج : فرد برابر پارسی : همسر، جفت

زوج

زوج نیست

زوج هنری لورل

زوج کمدی لورل

زوج کمدی کلاسیک لورل

<hr> مترادف زوجه : بانو، جفت، حرم، زن، همخانه، همسر <hr> متضاد زوجه : زوج <hr> برابر پارسی : جفت، همسر

مترادف زوجه : بانو، جفت، حرم، زن، همخانه، همسر متضاد زوجه : زوج برابر پارسی : جفت، همسر

زوجه

زوجه فتحعلی شاه

زود رنج و نازک نارنجی

زود می شکند

زود نیست

زود و سریع

زود و فوری

زودباور و ساده لوح

<hr> مترادف زور : اجبار، تعدی، جبر، عنف، فشار، قسر، توان، قدرت، طاقت، قوت، قوه، نیرو

مترادف زور : اجبار، تعدی، جبر، عنف، فشار، قسر، توان، قدرت، طاقت، قوت، قوه، نیرو

زور

زور و اجبار

زور و توان

زور و سنگینی

زور و قدرت

زور یا قوه

زورافزایی غیرقانونی

<hr> مترادف زورق : بلم، قایق، کلک

مترادف زورق : بلم، قایق، کلک

زورق

زورها

<hr> مترادف زورگو : جابر، ستمگر، قلدر، مستبد

مترادف زورگو : جابر، ستمگر، قلدر، مستبد

زورگو

زورگوی خشن

زوزه سگ

زوزه کشیدن وهرزه گفتن

زوغ

زون

<hr> مترادف زکام : آنفلوآنزا، چایش، ریزش، سرماخوردگی، نزله <hr> برابر پارسی : سرماخوردگی، چایش، چاییدن

مترادف زکام : آنفلوآنزا، چایش، ریزش، سرماخوردگی، نزله برابر پارسی : سرماخوردگی، چایش، چاییدن

زکام

زکام و سینوزیت

زگهواره تا گور بجوی

زگیل

<hr> مترادف زی : پیش، سوی، نزد، پوشش، کسوت، لباس، هیئت، شعار

مترادف زی : پیش، سوی، نزد، پوشش، کسوت، لباس، هیئت، شعار

زی

زیات

<hr> مترادف زیاد : بابرکت، بس، بسیار، بی شمار، بی نهایت، جزیل، خیلی، عدیده، فراوان، کثیر، معتنابه، مفرط، وافر، هنگفت <hr> برابر پارسی : بسیار، افزون، انبوه، سرشار، فراوان، گسترده، وشناد

مترادف زیاد : بابرکت، بس، بسیار، بی شمار، بی نهایت، جزیل، خیلی، عدیده، فراوان، کثیر، معتنابه، مفرط، وافر، هنگفت برابر پارسی : بسیار، افزون، انبوه، سرشار، فراوان، گسترده، وشناد

واژه های حرف "ز" - جدول کلمات