<hr> مترادف لرزش : ارتعاش، تزلزل، تکان، جنبش، رعشه، لرز، نوسان

مترادف لرزش : ارتعاش، تزلزل، تکان، جنبش، رعشه، لرز، نوسان

لرزش

لرزش خفیف صدا

لرزش و جنبش

لرزش یا جنبش

<hr> مترادف لرزنده : لرزان، مرتعش

مترادف لرزنده : لرزان، مرتعش

لرزنده

لرزه نگار

لز گونه های شیرماهی

<hr> مترادف لزوم : احتیاج، اقتضا، ضرورت، نیاز، وجوب، وسن <hr> برابر پارسی : بایست، بایستگی، بایسته

مترادف لزوم : احتیاج، اقتضا، ضرورت، نیاز، وجوب، وسن برابر پارسی : بایست، بایستگی، بایسته

لزوم

لزوم امری

لزوم سلامتی

لسان الغیب

لسان الغیب شیرازی

<hr> برابر پارسی : زبانی

لسانی

لسوتو

<hr> مترادف لشکر : ارتش، جند، جیش، خیل، سپاه، سپه، عسکر، فوج، قشون، گند <hr> برابر پارسی : لشگر

مترادف لشکر : ارتش، جند، جیش، خیل، سپاه، سپه، عسکر، فوج، قشون، گند برابر پارسی : لشگر

لشکر

لشگر

لشگر و سپاه

لشگرگاه

<hr> مترادف لطافت : تازگی، خوبی، صفا، طراوت، ظرافت، لطف، ملاحت، نازکی، نیکویی <hr> متضاد لطافت : ضخامت <hr> برابر پارسی : نرمی، نازکی

مترادف لطافت : تازگی، خوبی، صفا، طراوت، ظرافت، لطف، ملاحت، نازکی، نیکویی متضاد لطافت : ضخامت برابر پارسی : نرمی، نازکی

لطافت

لطافت و ظرافت

لطف داشتن

لطف و برکت

لطف و مهربانی

<hr> مترادف لطمه : آسیب، صدمه، گزند، مضرت، شوک، ضربه، خسارت، خسران، زیان، سیلی <hr> برابر پارسی : آسیب، زیان، گزند

مترادف لطمه : آسیب، صدمه، گزند، مضرت، شوک، ضربه، خسارت، خسران، زیان، سیلی برابر پارسی : آسیب، زیان، گزند

لطمه

<hr> مترادف لطیف : ظریف، نازک، ترد، شکننده، زیبا، گل اندام، گل پیکر، نازک اندام، نازک بدن، نازک تن، شیرین، نغز، ریز، ریزه، سبک <hr> متضاد لطیف : زمخت، ضخیم، کلفت <hr> برابر پارسی : نرم، نازک

مترادف لطیف : ظریف، نازک، ترد، شکننده، زیبا، گل اندام، گل پیکر، نازک اندام، نازک بدن، نازک تن، شیرین، نغز، ریز، ریزه، سبک متضاد لطیف : زمخت، ضخیم، کلفت برابر پارسی : نرم، نازک

لطیف

لطیف و ظریف

لطیف و ملایم

لطیف و نرم

لطیف یا صاف

لطیف یا ملایم

<hr> برابر پارسی : لایه آب، آب لایه

برابر پارسی : لایه آب، آب لایه

لعاب

لعاب نشاسته

لعل بی سر

<hr> مترادف لعن : سب، فریه، لعنت، ناسزا، نفرین <hr> برابر پارسی : نفرین کردن، دشنام دادن

مترادف لعن : سب، فریه، لعنت، ناسزا، نفرین برابر پارسی : نفرین کردن، دشنام دادن

لعن

لعن و ناسزا

لعن و نفرین

لعن یا نفرین

<hr> مترادف لغت : کلمه، لفظ، واژه <hr> متضاد لغت : معنا، معنی <hr> برابر پارسی : واژه

مترادف لغت : کلمه، لفظ، واژه متضاد لغت : معنا، معنی برابر پارسی : واژه

لغت

لغت نامه عبدارشید تقوی

لغت نامه فارسی تالیف محمد شاه

لغت نامه محمد برهان تبریزی

لغتی یونانی به معنی چشمه زندگانی

<hr> مترادف لغزان : لخشان، لرزان، لغزنده، لیز

مترادف لغزان : لخشان، لرزان، لغزنده، لیز

لغزان

<hr> مترادف لغزش : سقوط، اشتباه، خطا، زلت، سکندر، سکندری

مترادف لغزش : سقوط، اشتباه، خطا، زلت، سکندر، سکندری

لغزش

لغزش پای

<hr> مترادف لغزنده : سر، لخشنده، لغزان، لیز، لزج، شیبدار، شیبناک

مترادف لغزنده : سر، لخشنده، لغزان، لیز، لزج، شیبدار، شیبناک

واژه های حرف "ل" - جدول کلمات