گلزن سابق پرسپولیس

<hr> مترادف گلستان : باغ، باغستان، بوستان، گلزار، گلشن، لاله زار

مترادف گلستان : باغ، باغستان، بوستان، گلزار، گلشن، لاله زار

گلستان

<hr> مترادف گلشن : باغ، حدیقه، گلزار، گلستان، لاله زار

مترادف گلشن : باغ، حدیقه، گلزار، گلستان، لاله زار

گلشن

گلــه چهارپایــان

گلــی دایره ای شــکل و بزرگ یا که روزها به طرف خورشــید متمایل می شود

<hr> مترادف گله : احشام، رمه، غنم، فسیله | شکایت، شکوائیه، شکوه، گلایه

مترادف گله : احشام، رمه، غنم، فسیله | شکایت، شکوائیه، شکوه، گلایه

گله

گله اسب

گله اسب و استر

<hr> مترادف گله بان : چوپان، راعی، شبان، گله چران

مترادف گله بان : چوپان، راعی، شبان، گله چران

گله بان

گله مندی اظهار دلخوری

گله کردن

گله گوسفند

گله گوسفندان

<hr> مترادف گلو : حلقوم، حلق، حنجره، خرخره، خشکنای، گل، نای

مترادف گلو : حلقوم، حلق، حنجره، خرخره، خشکنای، گل، نای

گلو

<hr> مترادف گلوله : گرد، توپ، تیر، فشنگ، مچاله

مترادف گلوله : گرد، توپ، تیر، فشنگ، مچاله

گلوله

گلوله خمیر

گلوله نخ که روی دوک پیچیده شده باشد

گلوله پنبه

گلوله کاموا

گلوگاه و محل عبور

گلی با نام فرنگی

گلی به شکل خوشه

گلی خوشبو

گلی درشت و پربرگ

گلی زیبا

گلی زیبا و زینتی

گلی زینتی

گلی زینتی که در اواخر زمستان و اوایل بهار ظاهر می شود

گلی سفید رنگ و خوشبو با برگ های کوچک و انبوه

گلی سفید و خوشبو

گلی معطر

گلی که تازه باز شده

گلی که دانه اش را بو می دهند و می خورند

گلی که در زمستان هم سبز است

گلی گرمسیری و زیبا با ساقه شکننده

گلیز

<hr> مترادف گلیم : پلاس، جل، فرش

مترادف گلیم : پلاس، جل، فرش

گلیم

گلیم باف

گلیم دراز

گلین

گماشتن

گماشتن و قراردادن

<hr> مترادف گماشته : بنده، چاکر، خدمتکار، فرمانبردار، قراول، مامور، محافظ، مراقب، مستخدم، ملازم، نگاهبان، نوکر، وکیل

مترادف گماشته : بنده، چاکر، خدمتکار، فرمانبردار، قراول، مامور، محافظ، مراقب، مستخدم، ملازم، نگاهبان، نوکر، وکیل

گماشته

گماشته و نماینده

<hr> مترادف گمان : پندار، پنداشت، تخمین، تصور، توهم، حدس، خیال، زعم، شک، ظن، فرض، فکر، وهم، باور، ایهام <hr> متضاد گمان : یقین

مترادف گمان : پندار، پنداشت، تخمین، تصور، توهم، حدس، خیال، زعم، شک، ظن، فرض، فکر، وهم، باور، ایهام متضاد گمان : یقین

واژه های حرف "گ" - جدول کلمات