اوپک

اوژن

اوژنیدن

اوکار

اوکندن

اویار

<hr> مترادف اویختن : ( آویختن ) آویزان کردن، تعلیق، معلق کردن، دارزدن، مصلوب کردن، چنگ زدن، متشبث شدن، متوسل شدن، جنگیدن، حمایل کردن <hr> متضاد اویختن : ( آویختن ) چسباندن، نصب کردن

مترادف اویختن : ( آویختن ) آویزان کردن، تعلیق، معلق کردن، دارزدن، مصلوب کردن، چنگ زدن، متشبث شدن، متوسل شدن، جنگیدن، حمایل کردن متضاد اویختن : ( آویختن ) چسباندن، نصب کردن

اویختن

<hr> مترادف اویخته : ( آویخته ) آونگ، آویزان، پادرهوا، سرازیر، معلق <hr> متضاد اویخته : ( آویخته ) نصب

مترادف اویخته : ( آویخته ) آونگ، آویزان، پادرهوا، سرازیر، معلق متضاد اویخته : ( آویخته ) نصب

اویخته

اویراه

<hr> مترادف اویز : ( آویز ) آونگ، گوشوار، آویخته، آویزان، معلق، آرزم، پیکار، جنگ، رزم، نبرد

مترادف اویز : ( آویز ) آونگ، گوشوار، آویخته، آویزان، معلق، آرزم، پیکار، جنگ، رزم، نبرد

اویز

<hr> مترادف اویزان : ( آویزان ) آویخته، آویز، معلق

مترادف اویزان : ( آویزان ) آویخته، آویز، معلق

اویزان

اویزان شدن

<hr> مترادف اویزش : ( آویزش ) تشبث، تعلیق، توسل، تعلق، دلبستگی، علاقه، آرزم، جنگ، رزم، نبرد

مترادف اویزش : ( آویزش ) تشبث، تعلیق، توسل، تعلق، دلبستگی، علاقه، آرزم، جنگ، رزم، نبرد

اویزش

<hr> مترادف اویزه : ( آویزه ) گوشوار، گوشواره

مترادف اویزه : ( آویزه ) گوشوار، گوشواره

اویزه

اویزه بند

اویزون

اویزگان

اویشن

اویماق

اویژه

<hr> برابر پارسی : ( آپ تو دیت ) به روز، به روزآمده | ( آپ تودیت ) روزآمد

برابر پارسی : ( آپ تو دیت ) به روز، به روزآمده | ( آپ تودیت ) روزآمد

اپ تو دیت

اپ گریت

اپار

<hr> برابر پارسی : ( آپارات ) دستگاه، ابزار، پخش رخشاره

برابر پارسی : ( آپارات ) دستگاه، ابزار، پخش رخشاره

اپارات

<hr> برابر پارسی : ( آپارتاید ) جدازیستی

برابر پارسی : ( آپارتاید ) جدازیستی

اپارتاید

<hr> مترادف اپارتمان : ( آپارتمان ) خانه، مسکن، منزل، ساختمان <hr> برابر پارسی : ( آپارتمان ) سراچه، اپرک

مترادف اپارتمان : ( آپارتمان ) خانه، مسکن، منزل، ساختمان برابر پارسی : ( آپارتمان ) سراچه، اپرک

اپارتمان

<hr> برابر پارسی : ( آپارتی ) بی چشم و رو

برابر پارسی : ( آپارتی ) بی چشم و رو

اپارتی

<hr> برابر پارسی : ( آپاندیسیت ) فزون رودگی

برابر پارسی : ( آپاندیسیت ) فزون رودگی

اپاندیسیت

<hr> برابر پارسی : بینایی شناسی

برابر پارسی : بینایی شناسی

اپتومتری

<hr> برابر پارسی : چَشمی

اپتیک

<hr> برابر پارسی : ترانه نما، آوا نمایش

برابر پارسی : ترانه نما، آوا نمایش

اپرا

<hr> برابر پارسی : کارور، گرداننده

برابر پارسی : کارور، گرداننده

اپراتور

<hr> برابر پارسی : شوخ شاد

اپرت

اپسان

اپسیلن

اپشک

<hr> برابر پارسی : سرشانه

اپل

اپن

اپورتونیست

اپورتونیسم

<hr> برابر پارسی : برابرنهش، رودررویی، ناپذیری

برابر پارسی : برابرنهش، رودررویی، ناپذیری

اپوزیسیون

اپگانه

<hr> مترادف اپیدمی : بیماری شایع، شیوع، عالمگیر، مسری، همه جاگیر <hr> برابر پارسی : بیماریِ واگیر، فراگیری، همه گیری، همه گیری

مترادف اپیدمی : بیماری شایع، شیوع، عالمگیر، مسری، همه جاگیر برابر پارسی : بیماریِ واگیر، فراگیری، همه گیری، همه گیری

اپیدمی

<hr> برابر پارسی : همه گیرشناسی

برابر پارسی : همه گیرشناسی

اپیدمیولوژی

اپیرانداخ

<hr> برابر پارسی : داستان بُن، فرآمد

برابر پارسی : داستان بُن، فرآمد

اپیزود

اپیشه

<hr> برابر پارسی : مو زدایی، موکشی، مو کندن

برابر پارسی : مو زدایی، موکشی، مو کندن

واژه های حرف "ا" - فرهنگ معین