دگراندیش

دگردیسی

<hr> مترادف دگش : تعویض، عوض، معاوضه

مترادف دگش : تعویض، عوض، معاوضه

دگش

دگم

دگمه

دگنگ

دی

دی . وی . دی .

دی به آذر

دی به اذر

دی به مهر

دیابت

<hr> مترادف دیار : احدی، شخص، فرد، کس، هیچکس، دیرنشین، صومعه نشین | سرزمین، شهر، کشورملک، مدینه، مملکت <hr> برابر پارسی : خانه ها، کاشانه ها، سرای ها، خانه ها، سامان، سرای ها، کاشانه ها

مترادف دیار : احدی، شخص، فرد، کس، هیچکس، دیرنشین، صومعه نشین | سرزمین، شهر، کشورملک، مدینه، مملکت برابر پارسی : خانه ها، کاشانه ها، سرای ها، خانه ها، سامان، سرای ها، کاشانه ها

دیار

دیافراگم

دیالوگ

دیالکتیک

دیان

<hr> مترادف دیانت : تقوا، خداپرستی، خداترسی، دینداری <hr> برابر پارسی : خدا پرستی

مترادف دیانت : تقوا، خداپرستی، خداترسی، دینداری برابر پارسی : خدا پرستی

دیانت

<hr> مترادف دیبا : ابریشمی، پرند، پرنیان، حریر، دیباج

مترادف دیبا : ابریشمی، پرند، پرنیان، حریر، دیباج

دیبا

دیباج

دیباجه

دیبادین

<hr> مترادف دیباچه : سرآغاز، مدخل، مطلع، مقدمه <hr> متضاد دیباچه : موخره

مترادف دیباچه : سرآغاز، مدخل، مطلع، مقدمه متضاد دیباچه : موخره

دیباچه

دیبه

دیت

<hr> مترادف دیجور : تاریک، تیره، سیاه <hr> متضاد دیجور : روشن

مترادف دیجور : تاریک، تیره، سیاه متضاد دیجور : روشن

دیجور

دیجیتال

<hr> مترادف دید : آگاهی، بینش، رویت، نظر، نگرش، باصره، بینایی، دیدار، مشاهده، ملاحظه، نظاره، نگاه، لحاظ، منظر

مترادف دید : آگاهی، بینش، رویت، نظر، نگرش، باصره، بینایی، دیدار، مشاهده، ملاحظه، نظاره، نگاه، لحاظ، منظر

دید

دید زدن

<hr> مترادف دیدار : بازدید، برخورد، زیارت، لقا، ملاقات، وصال، رویارویی، نظر، نگاه، نگرش، چهره، رخسار، صورت

مترادف دیدار : بازدید، برخورد، زیارت، لقا، ملاقات، وصال، رویارویی، نظر، نگاه، نگرش، چهره، رخسار، صورت

دیدار

<hr> مترادف دیدن : رویت، رمق، نظر، نگریستن

مترادف دیدن : رویت، رمق، نظر، نگریستن

دیدن

<hr> مترادف دیده : چشم، عین، نظر، نگاه

مترادف دیده : چشم، عین، نظر، نگاه

دیده

دیده بر کردن

<hr> مترادف دیدگاه : چشم انداز، فراچشم، مطمح، منظر، نظرگاه

مترادف دیدگاه : چشم انداز، فراچشم، مطمح، منظر، نظرگاه

دیدگاه

<hr> مترادف دیر : بیعت، خانقاه، صومعه، عبادتگاه، کنشت، معبد | دراز، دور، طولانی، متمادی، مدید، تأخیر <hr> متضاد دیر : زود، گاه <hr> برابر پارسی : آتشگاه، نیایشگاه

مترادف دیر : بیعت، خانقاه، صومعه، عبادتگاه، کنشت، معبد | دراز، دور، طولانی، متمادی، مدید، تأخیر متضاد دیر : زود، گاه برابر پارسی : آتشگاه، نیایشگاه

دیر

دیرانی

دیرباز

دیرمدار

دیرند

دیرپای

<hr> مترادف دیرک : پادیر، تیرک، چوب، شمعک، میله

مترادف دیرک : پادیر، تیرک، چوب، شمعک، میله

دیرک

<hr> مترادف دیرکرد : تأخیر، عقب افتادگی

مترادف دیرکرد : تأخیر، عقب افتادگی

دیرکرد

دیرگاه

دیریاز

<hr> مترادف دیرین : دیرینه، سرمدی، طولانی، قدیمی، کهنه <hr> متضاد دیرین : جدید

مترادف دیرین : دیرینه، سرمدی، طولانی، قدیمی، کهنه متضاد دیرین : جدید

دیرین

دیرین شناسی

<hr> مترادف دیرینه : باستان، پیشین، دیرین، عتیق، قدیم، کهن، گذشته، باستانی، عتیقه، کهنه، سرمدی <hr> متضاد دیرینه : جدید، نو، نوین

مترادف دیرینه : باستان، پیشین، دیرین، عتیق، قدیم، کهن، گذشته، باستانی، عتیقه، کهنه، سرمدی متضاد دیرینه : جدید، نو، نوین

واژه های حرف "د" - فرهنگ معین