رسائل

<hr> مترادف رسالت : ماموریت، مسولیت، وظیفه، پیام آوری، پیغامبری، پیغمبری، نبوت، وخشوری، ایلچی گری، سفارت <hr> برابر پارسی : پیام بری، فرستادگی

مترادف رسالت : ماموریت، مسولیت، وظیفه، پیام آوری، پیغامبری، پیغمبری، نبوت، وخشوری، ایلچی گری، سفارت برابر پارسی : پیام بری، فرستادگی

رسالت

<hr> مترادف رساله : جزوه، دفتر، صحیفه، کتاب، پایان نامه، تز، توضیح المسایل، رقیمه، مرقومه، مکتوب <hr> برابر پارسی : نوشته، نوشتار، نامک، ماتیکان

مترادف رساله : جزوه، دفتر، صحیفه، کتاب، پایان نامه، تز، توضیح المسایل، رقیمه، مرقومه، مکتوب برابر پارسی : نوشته، نوشتار، نامک، ماتیکان

رساله

<hr> مترادف رسام : تصویرگر، صورتگر، نقاش، نقش بند، نگارگر

مترادف رسام : تصویرگر، صورتگر، نقاش، نقش بند، نگارگر

رسام

رسان

<hr> مترادف رساندن : حمل کردن، تحویل دادن، تسلیم کردن، هدایت کردن، ابلاغ

مترادف رساندن : حمل کردن، تحویل دادن، تسلیم کردن، هدایت کردن، ابلاغ

رساندن

رساننده

رسانه

رسانیدن

<hr> مترادف رسایی : بلاغت، کمال، بلوغ، پختگی، رسیدگی <hr> متضاد رسایی : نارسایی

مترادف رسایی : بلاغت، کمال، بلوغ، پختگی، رسیدگی متضاد رسایی : نارسایی

رسایی

رست

<hr> مترادف رستاخیز : آخرت، حشر، عقبا، عقبی، غاشیه، قارعه، قیامت، محشر، معاد، نشور، بعث، بیداری، جنبش، قیام

مترادف رستاخیز : آخرت، حشر، عقبا، عقبی، غاشیه، قارعه، قیامت، محشر، معاد، نشور، بعث، بیداری، جنبش، قیام

رستاخیز

رستاد

رستار

رستاق

<hr> مترادف رستخیز : آخرت، حشر، رستاخیز، قیامت، محشر، بعث، بیداری، جنبش، قیام

مترادف رستخیز : آخرت، حشر، رستاخیز، قیامت، محشر، بعث، بیداری، جنبش، قیام

رستخیز

رستخیز برآوردن

رستخیز براوردن

رستخیز نمودن

رستم

<hr> مترادف رستن : خلاصی یافتن، رهایی، رهایی یافتن، رهیدن، نجات | رشد کردن، روییدن، نمو کردن

مترادف رستن : خلاصی یافتن، رهایی، رهایی یافتن، رهیدن، نجات | رشد کردن، روییدن، نمو کردن

رستن

<hr> مترادف رستنی : علف، گیاه، نامیه، نبات، نبت

مترادف رستنی : علف، گیاه، نامیه، نبات، نبت

رستنی

<hr> مترادف رسته : دسته، رده، صف، صنف، طبقه، کلاس، گروه، خلاص، رها، نجات یافته، وارسته

مترادف رسته : دسته، رده، صف، صنف، طبقه، کلاس، گروه، خلاص، رها، نجات یافته، وارسته

رسته

<hr> مترادف رستوران : بار، غذاخوری، کاباره، کافه، مطعم، مهمانخانه

مترادف رستوران : بار، غذاخوری، کاباره، کافه، مطعم، مهمانخانه

رستوران

<hr> مترادف رستگار : پیروز، رستار، سعادتمند، مفلح

مترادف رستگار : پیروز، رستار، سعادتمند، مفلح

رستگار

<hr> مترادف رستگاری : خلاصی، رهایی، فلاح، فوز، نجات، نجاح

مترادف رستگاری : خلاصی، رهایی، فلاح، فوز، نجات، نجاح

رستگاری

<hr> مترادف رستی : رسی، آسایش، فراغت، بهره، حظ، نصیب، رزق، روزی، استیلا، چیرگی، غلبه، دلاوری، دلیری، شجاعت، استحکام، استواری

مترادف رستی : رسی، آسایش، فراغت، بهره، حظ، نصیب، رزق، روزی، استیلا، چیرگی، غلبه، دلاوری، دلیری، شجاعت، استحکام، استواری

رستی

رستی خوار

رسخ

<hr> مترادف رسد : جوخه، دسته، گروه، بهره، حصه

مترادف رسد : جوخه، دسته، گروه، بهره، حصه

رسد

رسداق

رسغ

رسل

<hr> مترادف رسم : آداب، آیین، تداول، راه، روش، رویه، سنت، طریقه، طور، عرف، قاعده، قانون، قرار، مرسوم، رستاد، مستمری، مشاهره، مقرری، وظیفه، ترسیم، باب، داب، عادت، حق العمل، عوارض <hr> برابر پارسی : آیین، روش، آسا، هنجار

مترادف رسم : آداب، آیین، تداول، راه، روش، رویه، سنت، طریقه، طور، عرف، قاعده، قانون، قرار، مرسوم، رستاد، مستمری، مشاهره، مقرری، وظیفه، ترسیم، باب، داب، عادت، حق العمل، عوارض برابر پارسی : آیین، روش، آسا، هنجار

رسم

<hr> برابر پارسی : دبیره، خوش نویس، شیوه نگارش، دبیره نویسی، آیین نگارش، خوش، نویسش

برابر پارسی : دبیره، خوش نویس، شیوه نگارش، دبیره نویسی، آیین نگارش، خوش، نویسش

رسم الخط

<hr> مترادف رسما : رسمی، عرفاً، علناً، قانوناً <hr> متضاد رسما : اسماً <hr> برابر پارسی : بنیادی، آیینی، پایه ای

مترادف رسما : رسمی، عرفاً، علناً، قانوناً متضاد رسما : اسماً برابر پارسی : بنیادی، آیینی، پایه ای

رسما

رسماً

<hr> مترادف رسمی : عرفی، قانونی، رایج، متداول، مرسوم، فاحشه، معروفه ، تک پران <hr> متضاد رسمی : شرعی، غیررسمی <hr> برابر پارسی : آیینی، آسایی، داتی، آیین مند، آیین نامه ای، پیمانی، سازمانی، ناخودمانی، هنجارین

مترادف رسمی : عرفی، قانونی، رایج، متداول، مرسوم، فاحشه، معروفه ، تک پران متضاد رسمی : شرعی، غیررسمی برابر پارسی : آیینی، آسایی، داتی، آیین مند، آیین نامه ای، پیمانی، سازمانی، ناخودمانی، هنجارین

رسمی

رسمیت

<hr> مترادف رسن : بند، پالهنگ، ریسمان، طناب، مقود، افسار، زمام، لجام، لگام <hr> برابر پارسی : ریسمان، پال، بند، ریجه

مترادف رسن : بند، پالهنگ، ریسمان، طناب، مقود، افسار، زمام، لجام، لگام برابر پارسی : ریسمان، پال، بند، ریجه

رسن

<hr> مترادف رسوا : انگشت نما، بدنام، بی آبرو، بی حرمت، بی حیا، روسیاه، لجن مال، مفتضح، مهتوک، ننگین، افشا، برملا، علنی، فاش، لو

مترادف رسوا : انگشت نما، بدنام، بی آبرو، بی حرمت، بی حیا، روسیاه، لجن مال، مفتضح، مهتوک، ننگین، افشا، برملا، علنی، فاش، لو

رسوا

<hr> مترادف رسوایی : افتضاح، بدنامی، بی شرمی، پرده دری، تفضیح، روسیاهی، عار، عیب، فضاحت، فضیحت، ننگ

مترادف رسوایی : افتضاح، بدنامی، بی شرمی، پرده دری، تفضیح، روسیاهی، عار، عیب، فضاحت، فضیحت، ننگ

رسوایی

<hr> مترادف رسوب : بقایا، تفاله، ته نشست، ته نشین، جرم، درد، لای، لرد <hr> برابر پارسی : ته نشست، ته نشین، ته نشینی، درد، لای، لرد

مترادف رسوب : بقایا، تفاله، ته نشست، ته نشین، جرم، درد، لای، لرد برابر پارسی : ته نشست، ته نشین، ته نشینی، درد، لای، لرد

رسوب

<hr> مترادف رسوخ : تاثیر، رخنه، نفوذ، استواری، پابرجایی <hr> برابر پارسی : رخنه

مترادف رسوخ : تاثیر، رخنه، نفوذ، استواری، پابرجایی برابر پارسی : رخنه

رسوخ

<hr> مترادف رسول : ایلچی، پیام آور، پیغامبر، پیغمبر، پیک، سفیر، فرستاده، مرسل، نبی، وخشور <hr> برابر پارسی : فرستاده، پیام آور، پیام بر

مترادف رسول : ایلچی، پیام آور، پیغامبر، پیغمبر، پیک، سفیر، فرستاده، مرسل، نبی، وخشور برابر پارسی : فرستاده، پیام آور، پیام بر

رسول

<hr> مترادف رسوم : آداب، آیین ها، قواعد، روحیات، شعایر، مراسم، باج، باژ، خراج، عوارض <hr> برابر پارسی : هنجارها، روشها، آیینها، آساها

مترادف رسوم : آداب، آیین ها، قواعد، روحیات، شعایر، مراسم، باج، باژ، خراج، عوارض برابر پارسی : هنجارها، روشها، آیینها، آساها

رسوم

<hr> مترادف رسید : ورود، وصول، قبض

مترادف رسید : ورود، وصول، قبض

رسید

<hr> مترادف رسیدن : آمدن، واردشدن، اتصال، نیل، وصول، پختن، کامل شدن، نضج، سرآوری کردن، مراقبت کردن، مواظبت کردن، فرصت کردن، مجال یافتن، وقوع

مترادف رسیدن : آمدن، واردشدن، اتصال، نیل، وصول، پختن، کامل شدن، نضج، سرآوری کردن، مراقبت کردن، مواظبت کردن، فرصت کردن، مجال یافتن، وقوع

واژه های حرف "ر" - فرهنگ معین