رویینه

رپرتوار

رچک

رژد

<hr> مترادف رژه : سان، مارش، مشق

مترادف رژه : سان، مارش، مشق

رژه

رژیسور

<hr> مترادف رژیم : نظام، ترتیب، روش، سبک، طرز، احتماء، برنامه غذایی، پرهیز، خوشه <hr> متضاد رژیم : ناپرهیزی <hr> برابر پارسی : فرمانروایی، سازگان، هنجار، روش، فرماندهی، فرمانده، فرمانروای

مترادف رژیم : نظام، ترتیب، روش، سبک، طرز، احتماء، برنامه غذایی، پرهیز، خوشه متضاد رژیم : ناپرهیزی برابر پارسی : فرمانروایی، سازگان، هنجار، روش، فرماندهی، فرمانده، فرمانروای

رژیم

رژیمان

<hr> مترادف رک : آشکار، بی پروا، بی پرده، بی تعارف، بی تکلف، ساده، صاف وپوست کنده، صریح <hr> متضاد رک : درلفافه

مترادف رک : آشکار، بی پروا، بی پرده، بی تعارف، بی تکلف، ساده، صاف وپوست کنده، صریح متضاد رک : درلفافه

رک

<hr> مترادف رک گویی : صراحت، صراحت لهجه

مترادف رک گویی : صراحت، صراحت لهجه

رک گویی

رکاب

رکاب جنباندن

رکابدار

رکابی

رکاکت

رکز

رکض

رکضت

رکعت

رکلام

<hr> مترادف رکن : اسطقس، بالار، پایه، ستون، عماد، عمده، مهم <hr> برابر پارسی : پایه، ریشه، بن، بنیاد، ستون

مترادف رکن : اسطقس، بالار، پایه، ستون، عماد، عمده، مهم برابر پارسی : پایه، ریشه، بن، بنیاد، ستون

رکن

رکو

رکوب

<hr> مترادف رکود : ایستایی، بی حرکتی، توقف، خمودی، سکون، کسادی، وقفه <hr> متضاد رکود : رونق <hr> برابر پارسی : ایستا، بازایستایی، درجازدن

مترادف رکود : ایستایی، بی حرکتی، توقف، خمودی، سکون، کسادی، وقفه متضاد رکود : رونق برابر پارسی : ایستا، بازایستایی، درجازدن

رکود

<hr> برابر پارسی : فرانجام، برترین

برابر پارسی : فرانجام، برترین

رکورد

<hr> برابر پارسی : پانگون، خم شدن

برابر پارسی : پانگون، خم شدن

رکوع

رکون

رکوه

رکیب

رکین

رکیه

<hr> مترادف رکیک : زشت، سخیف، قبیح، ناپسند، نامعقول، سست، ضعیف <hr> برابر پارسی : زشت، ناپسند، بد

مترادف رکیک : زشت، سخیف، قبیح، ناپسند، نامعقول، سست، ضعیف برابر پارسی : زشت، ناپسند، بد

رکیک

<hr> مترادف رگ : آوند، پی، حبل، عصب، وتر، ورید، وعا، عرق، حمیت، غیرت

مترادف رگ : آوند، پی، حبل، عصب، وتر، ورید، وعا، عرق، حمیت، غیرت

رگ

رگ خفتن

رگ زدن

رگ نهادن

رگ کردن

رگبار

رگبی

<hr> مترادف رگزن : حجام، فصاد

مترادف رگزن : حجام، فصاد

رگزن

<hr> مترادف رگل : بی نمازی، طمث، عادت، قاعده

مترادف رگل : بی نمازی، طمث، عادت، قاعده

رگل

رگلاتور

رگلاژ

رگلمان

<hr> مترادف رگه : آثار، اثر، رد، نشانه، نشان، رشته، ریشه

مترادف رگه : آثار، اثر، رد، نشانه، نشان، رشته، ریشه

رگه

رگو

ری

<hr> مترادف ریا : تزویر، تظاهر، حیله، دورویی، ریو، زرق، سالوس، شایبه، ظاهرنمایی، فریب، نفاق <hr> متضاد ریا : صدق <hr> برابر پارسی : دورویی، دورنگی، دولایه، دوگانگی

مترادف ریا : تزویر، تظاهر، حیله، دورویی، ریو، زرق، سالوس، شایبه، ظاهرنمایی، فریب، نفاق متضاد ریا : صدق برابر پارسی : دورویی، دورنگی، دولایه، دوگانگی

واژه های حرف "ر" - فرهنگ معین