<hr> مترادف سبزه زار : چمن، چمن زار ، علفزار، مرغزار، جوله زار ، گل گشت، روضه <hr> متضاد سبزه زار : خشک زار، کویر

مترادف سبزه زار : چمن، چمن زار ، علفزار، مرغزار، جوله زار ، گل گشت، روضه متضاد سبزه زار : خشک زار، کویر

سبزه زار

سبزه گلخن

سبزپا

سبزپری

سبزک

سبزی

<hr> مترادف سبزینه : سبزرنگ، سبزگون، گندمگون، کلروفیل

مترادف سبزینه : سبزرنگ، سبزگون، گندمگون، کلروفیل

سبزینه

<hr> مترادف سبط : نوه، نواده، فرزندزاده، دخترزاده ، قبیله، عشیره <hr> متضاد سبط : جد، نیا

مترادف سبط : نوه، نواده، فرزندزاده، دخترزاده ، قبیله، عشیره متضاد سبط : جد، نیا

سبط

<hr> مترادف سبع : جانور، دد، درنده، درنده خو، وحشی | هفت <hr> متضاد سبع : اهلی <hr> برابر پارسی : دد

مترادف سبع : جانور، دد، درنده، درنده خو، وحشی | هفت متضاد سبع : اهلی برابر پارسی : دد

سبع

سبع الثمانی

سبع شداد

سبعه

سبعون

سبعین

<hr> مترادف سبق : قبل، پیش، پیشی، سبقت جویی ، برتری، تقدم، درس، شرط، گرو، مسابقه، مایه شرطبندی <hr> متضاد سبق : بعد، پسین

مترادف سبق : قبل، پیش، پیشی، سبقت جویی ، برتری، تقدم، درس، شرط، گرو، مسابقه، مایه شرطبندی متضاد سبق : بعد، پسین

سبق

<hr> مترادف سبق بردن : پیش افتادن، پیشی گرفتن، سبقت جستن

مترادف سبق بردن : پیش افتادن، پیشی گرفتن، سبقت جستن

سبق بردن

سبق و رمایه

سبق ورمایه

<hr> مترادف سبقت : پیشدستی، پیشی، تقدم، مسابقه، پیشی گرفتن <hr> برابر پارسی : پیشی، پیشی گرفتن، پیشیگرفتن، گذشتن

مترادف سبقت : پیشدستی، پیشی، تقدم، مسابقه، پیشی گرفتن برابر پارسی : پیشی، پیشی گرفتن، پیشیگرفتن، گذشتن

سبقت

سبل

<hr> مترادف سبلت : سبیل، بروت، موی پشت لب، شارب

مترادف سبلت : سبیل، بروت، موی پشت لب، شارب

سبلت

سبلت (بر) کندن

سبلت کندن

سبنج

<hr> مترادف سبو : آبخوری، سفالینه، کوزه، کوزه بزرگ، جره

مترادف سبو : آبخوری، سفالینه، کوزه، کوزه بزرگ، جره

سبو

سبو شکستن

<hr> مترادف سبوح : باری تعالی، مقدس، منزه، پاک، مبرا

مترادف سبوح : باری تعالی، مقدس، منزه، پاک، مبرا

سبوح

سبوکش

<hr> مترادف سبک : استیل، اسلوب، راه، روال، روش، شیوه، طرز، طریق، طریقه، منوال | خفیف، کم وزن ، لطیف، بی وقار، بی وقر، جلف ، سبکبار، بی غم، راحت، شتابان، به سرعت، بلافاصله، فورتند، زود، سریع، نازک، رقیق، آبکی، تنک، آرام، آهسته، یواش <hr> متضاد سبک : ثقیل، سنگین، گران، وزین، موقر <hr> برابر پارسی : روش، روال، روند، شیوه، سایاگ، شیوِه

مترادف سبک : استیل، اسلوب، راه، روال، روش، شیوه، طرز، طریق، طریقه، منوال | خفیف، کم وزن ، لطیف، بی وقار، بی وقر، جلف ، سبکبار، بی غم، راحت، شتابان، به سرعت، بلافاصله، فورتند، زود، سریع، نازک، رقیق، آبکی، تنک، آرام، آهسته، یواش متضاد سبک : ثقیل، سنگین، گران، وزین، موقر برابر پارسی : روش، روال، روند، 

سبک

<hr> مترادف سبک خیز : سحرخیز ، تیز پا، چالاک، چست، چابک، تندرو <hr> متضاد سبک خیز : دیرخیز، کندرو

مترادف سبک خیز : سحرخیز ، تیز پا، چالاک، چست، چابک، تندرو متضاد سبک خیز : دیرخیز، کندرو

سبک خیز

<hr> مترادف سبک داشتن : کوچک شمردن، خوار داشتن، تحقیر کردن، بی اهمیت دانستن

مترادف سبک داشتن : کوچک شمردن، خوار داشتن، تحقیر کردن، بی اهمیت دانستن

سبک داشتن

سبک دست

<hr> مترادف سبک روح : شاد، سرزنده، باروحیه، ظریف طبع، خوش بین، بی تکلف، بی تکبر

مترادف سبک روح : شاد، سرزنده، باروحیه، ظریف طبع، خوش بین، بی تکلف، بی تکبر

سبک روح

سبک سایه

<hr> مترادف سبک سر : شوریده مغز، کم خرد ، بی وقار، جلف، سبک مایه، نامعقول ، کم ارج، بی ارزش، کم اهمیت، کم بها ، سهل انگار، سربه هوا، سبکسار، عجول، بی مغز، کم مایه ، خوار، فرومایه، پست، د <hr> متضاد سبک سر : خردمند، عاقل، رزین، موقر، گرانبها، پرمایه

مترادف سبک سر : شوریده مغز، کم خرد ، بی وقار، جلف، سبک مایه، نامعقول ، کم ارج، بی ارزش، کم اهمیت، کم بها ، سهل انگار، سربه هوا، سبکسار، عجول، بی مغز، کم مایه ، خوار، فرومایه، پست، د متضاد سبک سر : خردمند، عاقل، رزین، موقر، گرانبها، پرمایه

سبک سر

سبک سنگ

<hr> مترادف سبک سنگین کردن : بررسی کردن، امتحان کردن

مترادف سبک سنگین کردن : بررسی کردن، امتحان کردن

سبک سنگین کردن

سبک شناسی

سبک عنان

سبک لقا

سبک مغز

<hr> مترادف سبک پا : جلد، تندرو، تیزپا، سبک پو، گریزپا

مترادف سبک پا : جلد، تندرو، تیزپا، سبک پو، گریزپا

سبک پا

سبک کار

<hr> مترادف سبکبار : آزاد، حر، مجرد، وارسته ، آسوده، فارغ بال <hr> متضاد سبکبار : گرانبار

مترادف سبکبار : آزاد، حر، مجرد، وارسته ، آسوده، فارغ بال متضاد سبکبار : گرانبار

سبکبار

<hr> مترادف سبکبال : تیزپر، تیز پرواز، سبک پر، راحت، آسوده، فارغ البال، فارغ، سبکبار

مترادف سبکبال : تیزپر، تیز پرواز، سبک پر، راحت، آسوده، فارغ البال، فارغ، سبکبار

سبکبال

<hr> مترادف سبکدل : شاد، شادمان، خوشحال، بی غم، سبک روح <hr> متضاد سبکدل : ناشاد

مترادف سبکدل : شاد، شادمان، خوشحال، بی غم، سبک روح متضاد سبکدل : ناشاد

واژه های حرف "س" - فرهنگ معین