شهپر

شهپر گشادن

شهی

<hr> مترادف شهید : کشته، شاهد، گواه <hr> برابر پارسی : جانباخته

مترادف شهید : کشته، شاهد، گواه برابر پارسی : جانباخته

شهید

<hr> مترادف شهیر : بنام، پرآوازه، سرشناس، شهره، مشهور، معروف، نام آور، نامدار، نامور، نامی <hr> متضاد شهیر : گمنام <hr> برابر پارسی : نامدار، نامور، نامی

مترادف شهیر : بنام، پرآوازه، سرشناس، شهره، مشهور، معروف، نام آور، نامدار، نامور، نامی متضاد شهیر : گمنام برابر پارسی : نامدار، نامور، نامی

شهیر

<hr> مترادف شهیق : دم، فرودم، نفس کشیدن

مترادف شهیق : دم، فرودم، نفس کشیدن

شهیق

شو

شوا

شوارع

شواظ

شوال

<hr> مترادف شوالیه : دلاور، سوار، شهسوار، عیار، مبارز

مترادف شوالیه : دلاور، سوار، شهسوار، عیار، مبارز

شوالیه

شوامخ

شوان

<hr> مترادف شواهد : بینات، ظواهر، گواه ها

مترادف شواهد : بینات، ظواهر، گواه ها

شواهد

شواهق

<hr> مترادف شوایب : آمیختگی ها، شایبه ها

مترادف شوایب : آمیختگی ها، شایبه ها

شوایب

شوب

شوبک

شوت

<hr> مترادف شوخ : چرک، شوخگن، فضله، نجس، وسخ، خوشگل، زیبا، ظریف، بی آزرم، بی ادب، بی حیا، گستاخ، بذله گو، دعاب، ظریف طبع، لای گو، لطیفه گو، مزاح، مسخره، هزال، طناز، فتنه انگیز، فسونساز، فضول، وقیح، بانشاط، خوشدل، زنده دل، شاد، شنگ

مترادف شوخ : چرک، شوخگن، فضله، نجس، وسخ، خوشگل، زیبا، ظریف، بی آزرم، بی ادب، بی حیا، گستاخ، بذله گو، دعاب، ظریف طبع، لای گو، لطیفه گو، مزاح، مسخره، هزال، طناز، فتنه انگیز، فسونساز، فضول، وقیح، بانشاط، خوشدل، زنده دل، شاد، شنگ

شوخ

<hr> مترادف شوخ دیده : بی حیا، بی شرم، پرده در، دریده، گستاخ

مترادف شوخ دیده : بی حیا، بی شرم، پرده در، دریده، گستاخ

شوخ دیده

شوخ رو

شوخ طبع

شوخ و شنگ

<hr> مترادف شوخ چشم : بی حیا، بی شرم، پرده در، دریده، گستاخ

مترادف شوخ چشم : بی حیا، بی شرم، پرده در، دریده، گستاخ

شوخ چشم

<hr> مترادف شوخگن : چرک آلود، چرکین، شوخ

مترادف شوخگن : چرک آلود، چرکین، شوخ

شوخگن

شوخگین

<hr> مترادف شوخی : استهزا، بذله، جوک، خوشمزگی، دعابه، ریشخند، لاغ، لطیفه، لودگی، متلک، مداعبت، مزاح، مسخرگی، مسخره، مطایبه، هزل، بی حیایی، بی شرمی، گستاخی، ظرافت، قذرات، لافی، ملاعبت <hr> متضاد شوخی : جدی

مترادف شوخی : استهزا، بذله، جوک، خوشمزگی، دعابه، ریشخند، لاغ، لطیفه، لودگی، متلک، مداعبت، مزاح، مسخرگی، مسخره، مطایبه، هزل، بی حیایی، بی شرمی، گستاخی، ظرافت، قذرات، لافی، ملاعبت متضاد شوخی : جدی

شوخی

شودر

<hr> مترادف شور : ذوق، شوق، وجد، هیجان، پرنمک، نمکسود، نمکین | رایزنی، کنکاش، کنگاش، مشاوره <hr> برابر پارسی : بررسی، رایزنی، هم اندیشی

مترادف شور : ذوق، شوق، وجد، هیجان، پرنمک، نمکسود، نمکین | رایزنی، کنکاش، کنگاش، مشاوره برابر پارسی : بررسی، رایزنی، هم اندیشی

شور

شور زدن

شور و مور

شور وا شور

شور واشور

<hr> برابر پارسی : انجمن رایزنی

برابر پارسی : انجمن رایزنی

شورا

شوراختر

شورانیدن

شورانیده

<hr> مترادف شوربا : آش

شوربا

<hr> مترادف شوربخت : بداقبال، بدبخت، بدطالع، تیره روز، سیه روز، کوربخت <hr> متضاد شوربخت : خوشبخت

مترادف شوربخت : بداقبال، بدبخت، بدطالع، تیره روز، سیه روز، کوربخت متضاد شوربخت : خوشبخت

شوربخت

<hr> مترادف شوربختی : ادبار، بداقبالی، بدبختی، شقاوت، فلاکت، کوربختی نگون بختی <hr> متضاد شوربختی : خوشبختی

مترادف شوربختی : ادبار، بداقبالی، بدبختی، شقاوت، فلاکت، کوربختی نگون بختی متضاد شوربختی : خوشبختی

شوربختی

شوربوم

شورت

شورتکس

<hr> مترادف شورش : آشوب، ازدحام، انقلاب، جنبش، شر، طغیان، عصیان، غائله، غایله، فتنه، قیام، کودتا، نهضت، هنگامه

مترادف شورش : آشوب، ازدحام، انقلاب، جنبش، شر، طغیان، عصیان، غائله، غایله، فتنه، قیام، کودتا، نهضت، هنگامه

واژه های حرف "ش" - فرهنگ معین