صماء

صمات

<hr> مترادف صماخ : پرده گوش، سوراخ گوش

مترادف صماخ : پرده گوش، سوراخ گوش

صماخ

<hr> مترادف صمت : خاموشی، خموشی، سکوت <hr> متضاد صمت : گویایی

مترادف صمت : خاموشی، خموشی، سکوت متضاد صمت : گویایی

صمت

<hr> مترادف صمد : بی نیاز، غنی <hr> متضاد صمد : نیازمند

مترادف صمد : بی نیاز، غنی متضاد صمد : نیازمند

صمد

صمصام

<hr> مترادف صمغ : انگم، رزین، سقز <hr> برابر پارسی : شیره درخت، زنج، اَنگُم

مترادف صمغ : انگم، رزین، سقز برابر پارسی : شیره درخت، زنج، اَنگُم

صمغ

صمم

صموت

<hr> مترادف صمیم : خالص، محض، بی آلایش، پاک، صمیمی، ناب، میان، وسط <hr> متضاد صمیم : ناسره <hr> برابر پارسی : ناب، برگزیده، تَک، ژرفا

مترادف صمیم : خالص، محض، بی آلایش، پاک، صمیمی، ناب، میان، وسط متضاد صمیم : ناسره برابر پارسی : ناب، برگزیده، تَک، ژرفا

صمیم

<hr> مترادف صمیمانه : اخلاص آمیز، بااخلاص، صادقانه، قلباً، مخلصانه <hr> متضاد صمیمانه : غیرصمیمانه <hr> برابر پارسی : پاکدلانه، از ته دل، پایمردانه

مترادف صمیمانه : اخلاص آمیز، بااخلاص، صادقانه، قلباً، مخلصانه متضاد صمیمانه : غیرصمیمانه برابر پارسی : پاکدلانه، از ته دل، پایمردانه

صمیمانه

صناب

صناج

<hr> مترادف صناعت : پیشه، حرفه، صنعت، کار، هنر

مترادف صناعت : پیشه، حرفه، صنعت، کار، هنر

صناعت

صناعی

<hr> برابر پارسی : پیشه ها، ساخته ها، هنرها

برابر پارسی : پیشه ها، ساخته ها، هنرها

صنایع

صنج

<hr> برابر پارسی : دمپایی، کفشک

برابر پارسی : دمپایی، کفشک

صندل

<hr> برابر پارسی : چهارپایه، کرسی

برابر پارسی : چهارپایه، کرسی

صندلی

<hr> مترادف صندوق : جعبه، محفظه <hr> برابر پارسی : سندوغ، کارسان، گنجه

مترادف صندوق : جعبه، محفظه برابر پارسی : سندوغ، کارسان، گنجه

صندوق

صندوق دار

صندوقدار

صندید

<hr> مترادف صنع : آفرینش، ابداع، خلقت، ساخت، ساخته، صنعت <hr> برابر پارسی : ساختن، آفرینش، هنر

مترادف صنع : آفرینش، ابداع، خلقت، ساخت، ساخته، صنعت برابر پارسی : ساختن، آفرینش، هنر

صنع

<hr> مترادف صنعت : تکنیک، حرفه، ساختن، صناعت، صنع، فن، هنر <hr> برابر پارسی : کار، پیشه، هنر، ساختاری

مترادف صنعت : تکنیک، حرفه، ساختن، صناعت، صنع، فن، هنر برابر پارسی : کار، پیشه، هنر، ساختاری

صنعت

صنعت ساختن

صنعت کردن

<hr> مترادف صنعتکار : پیشه ور، صنعتگر

مترادف صنعتکار : پیشه ور، صنعتگر

صنعتکار

<hr> مترادف صنف : جنس، نوع، رسته، سنخ، طبقه، فرقه، قسم، پیشه، حرفه، دسته، رده، کلاس، گونه <hr> برابر پارسی : رسته، گروه، رشته، بخش

مترادف صنف : جنس، نوع، رسته، سنخ، طبقه، فرقه، قسم، پیشه، حرفه، دسته، رده، کلاس، گونه برابر پارسی : رسته، گروه، رشته، بخش

صنف

<hr> مترادف صنم : الهه، بت، شمن، دلبر، نگار <hr> برابر پارسی : بت، دلبر، دلدار، شمن، نگار

مترادف صنم : الهه، بت، شمن، دلبر، نگار برابر پارسی : بت، دلبر، دلدار، شمن، نگار

صنم

<hr> مترادف صنوبر : کاج، ناژ <hr> برابر پارسی : سنابر، سروناز، شادرخت

مترادف صنوبر : کاج، ناژ برابر پارسی : سنابر، سروناز، شادرخت

صنوبر

صنوج

صنوف

صنیع

صهباء

صهر

صهریح

صهل

صهوات

صهیل

صهیونیسم

<hr> مترادف صواب : درستی، راست، راستی، درست، صحیح، سزاوار، بجا، معقول <hr> متضاد صواب : خطا <hr> برابر پارسی : پسندیده، خوب، راست و درست، سزاوار، شایسته، نیک

مترادف صواب : درستی، راست، راستی، درست، صحیح، سزاوار، بجا، معقول متضاد صواب : خطا برابر پارسی : پسندیده، خوب، راست و درست، سزاوار، شایسته، نیک

صواب

<hr> مترادف صوابدید : پسند، تایید، خیر، صلاح، قبول، مصلحت دید <hr> برابر پارسی : نیک نگری، سِگالش

مترادف صوابدید : پسند، تایید، خیر، صلاح، قبول، مصلحت دید برابر پارسی : نیک نگری، سِگالش

صوابدید

صوادر

صواع

صوامع

<hr> مترادف صوب : آهنگ، راستا، سمت، سو، طرف، ناحیه، درست

مترادف صوب : آهنگ، راستا، سمت، سو، طرف، ناحیه، درست

واژه های حرف "ص" - فرهنگ معین