<hr> مترادف صوت : آواز، آوا، بانگ، جار، صدا، صفیر، صلا، لحن، ندا <hr> برابر پارسی : آهنگ، آوا، بانگ، سدا

مترادف صوت : آواز، آوا، بانگ، جار، صدا، صفیر، صلا، لحن، ندا برابر پارسی : آهنگ، آوا، بانگ، سدا

صوت

<hr> مترادف صور : بوق، شیپور، نفیر <hr> برابر پارسی : رخ ها، رخسارها، چهره

مترادف صور : بوق، شیپور، نفیر برابر پارسی : رخ ها، رخسارها، چهره

صور

<hr> مترادف صورت : چهره، رخ، رخسار، روی، ریخت، سیما، قیافه، وجه، هیئت، فرم، لفظ، سیاهه، لیست، پرتره، تصویر، تمثال، شکل، نقش <hr> متضاد صورت : معنی <hr> برابر پارسی : روی، چهره، رخسار، رخساره، گونه، مانند

مترادف صورت : چهره، رخ، رخسار، روی، ریخت، سیما، قیافه، وجه، هیئت، فرم، لفظ، سیاهه، لیست، پرتره، تصویر، تمثال، شکل، نقش متضاد صورت : معنی برابر پارسی : روی، چهره، رخسار، رخساره، گونه، مانند

صورت

صورت انگیختن

<hr> برابر پارسی : سیاهه برداشتن

برابر پارسی : سیاهه برداشتن

صورت برداشتن

صورت بستن

<hr> برابر پارسی : نشست نامه

برابر پارسی : نشست نامه

صورت جلسه

<hr> مترادف صورت حساب : سیاهه، فاکتور <hr> برابر پارسی : سیاهه درآمد ها | پرداخت نامه

مترادف صورت حساب : سیاهه، فاکتور برابر پارسی : سیاهه درآمد ها | پرداخت نامه

صورت حساب

صورت دادن

صورت کردن

<hr> مترادف صورتگر : تصویرساز، تصویرگر، چهره نگار، رسام، مصور، نقاش، نگارگر <hr> برابر پارسی : چهره پرداز

مترادف صورتگر : تصویرساز، تصویرگر، چهره نگار، رسام، مصور، نقاش، نگارگر برابر پارسی : چهره پرداز

صورتگر

<hr> مترادف صوری : ظاهری، مجازی

مترادف صوری : ظاهری، مجازی

صوری

<hr> مترادف صوف : پشم <hr> برابر پارسی : پشم گوسفند

مترادف صوف : پشم برابر پارسی : پشم گوسفند

صوف

<hr> مترادف صوفی : پشمینه پوش، درویش، سالک، عارف، متصوف <hr> برابر پارسی : پشمینه پوش

مترادف صوفی : پشمینه پوش، درویش، سالک، عارف، متصوف برابر پارسی : پشمینه پوش

صوفی

صوفیانه

صوفیه

<hr> مترادف صوفیگری : تصوف، درویشی، پشمینه پوشی <hr> برابر پارسی : سوفیگری

مترادف صوفیگری : تصوف، درویشی، پشمینه پوشی برابر پارسی : سوفیگری

صوفیگری

<hr> مترادف صولت : حشمت، سطوت، رعب، مهابت، هیبت، خشم، غضب، قهر، حمله، توانمندی، قدرت، نیرو

مترادف صولت : حشمت، سطوت، رعب، مهابت، هیبت، خشم، غضب، قهر، حمله، توانمندی، قدرت، نیرو

صولت

صولجان

<hr> مترادف صوم : روزه، روزه داری

مترادف صوم : روزه، روزه داری

صوم

<hr> مترادف صومعه : بیعت، خانقاه، دیر، عبادتگاه، عبادتخانه، معبد <hr> برابر پارسی : خانگاه، ستایشگاه، نیایشگاه

مترادف صومعه : بیعت، خانقاه، دیر، عبادتگاه، عبادتخانه، معبد برابر پارسی : خانگاه، ستایشگاه، نیایشگاه

صومعه

صک

صکاک

صیاح

<hr> مترادف صیاد : شکارچی، شکاری، نخجیرزن، نخجیرساز، نخجیرگر <hr> برابر پارسی : نخجیرگیر، دامیار، شکارچی، شکارگر، ماهیگیر

مترادف صیاد : شکارچی، شکاری، نخجیرزن، نخجیرساز، نخجیرگر برابر پارسی : نخجیرگیر، دامیار، شکارچی، شکارگر، ماهیگیر

صیاد

صیاغت

صیام

<hr> مترادف صیانت : حراست، حفظ، محافظت، نگهداری <hr> برابر پارسی : پاسداری، نگاهبانی، نگاهداری، نگهداری

مترادف صیانت : حراست، حفظ، محافظت، نگهداری برابر پارسی : پاسداری، نگاهبانی، نگاهداری، نگهداری

صیانت

<hr> مترادف صیت : آوازه، اشتهار، شهرت، معروفیت، ناموس

مترادف صیت : آوازه، اشتهار، شهرت، معروفیت، ناموس

صیت

<hr> مترادف صیحه : بانگ، جیغ، شیهه، فریاد، فغان، ناله <hr> برابر پارسی : فریاد، بانگ

مترادف صیحه : بانگ، جیغ، شیهه، فریاد، فغان، ناله برابر پارسی : فریاد، بانگ

صیحه

<hr> مترادف صید : شکار، طعمه، نخجیر، اقتناص <hr> متضاد صید : صیاد <hr> برابر پارسی : نخجیر، شکار

مترادف صید : شکار، طعمه، نخجیر، اقتناص متضاد صید : صیاد برابر پارسی : نخجیر، شکار

صید

صیدله

صیرف

صیصه

<hr> مترادف صیغه : متعه، نکاح موقت، شکل، صورت، فرم، هیئت، خطبه

مترادف صیغه : متعه، نکاح موقت، شکل، صورت، فرم، هیئت، خطبه

صیغه

صیغه جاری کردن

صیغه رو

صیغه سازی

<hr> برابر پارسی : تابستان

صیف

<hr> مترادف صیفی : تابستانه، تابستانی <hr> متضاد صیفی : شتوی <hr> برابر پارسی : تابستانی

مترادف صیفی : تابستانه، تابستانی متضاد صیفی : شتوی برابر پارسی : تابستانی

صیفی

<hr> مترادف صیفی کاری : پالیز، فالیز، لته <hr> متضاد صیفی کاری : شتوی کاری <hr> برابر پارسی : پالیزکاری، تموزکاری

مترادف صیفی کاری : پالیز، فالیز، لته متضاد صیفی کاری : شتوی کاری برابر پارسی : پالیزکاری، تموزکاری

صیفی کاری

<hr> مترادف صیقل : پرداخت، جلا، روشنگر

مترادف صیقل : پرداخت، جلا، روشنگر

صیقل

<hr> مترادف صیقلی : براق، جلادار، صاف، نرم

مترادف صیقلی : براق، جلادار، صاف، نرم

واژه های حرف "ص" - فرهنگ معین