<hr> مترادف منگ : بی حواس، بی هوش، پخمه، پریشان، حواس پرت، خرفت، کم هوش، سرگشته، گیج، قمار، خمیازه، دهن دره

مترادف منگ : بی حواس، بی هوش، پخمه، پریشان، حواس پرت، خرفت، کم هوش، سرگشته، گیج، قمار، خمیازه، دهن دره

منگ

منگل

منگله

منگنز

منگنه

منگول

منگوله

منگیا

منگیاگر

منگیدن

<hr> مترادف منی : اسپرم، نطفه، آب نشاط، تکبر، خودبینی، غرور، انانیت، خودستایی، لاف، منیت، منم منم زدن

مترادف منی : اسپرم، نطفه، آب نشاط، تکبر، خودبینی، غرور، انانیت، خودستایی، لاف، منیت، منم منم زدن

منی

منی کردن

<hr> مترادف منیت : انانیت، خودبینی، خودخواهی، خودستایی، غرور، لاف

مترادف منیت : انانیت، خودبینی، خودخواهی، خودستایی، غرور، لاف

منیت

<hr> مترادف منیر : تابناک، درخشان، منور، نورور، نیر ، کدر <hr> متضاد منیر : مستنیر

مترادف منیر : تابناک، درخشان، منور، نورور، نیر ، کدر متضاد منیر : مستنیر

منیر

منیزیم

<hr> مترادف منیع : استوار، بلند، رفیع، شامخ، والا

مترادف منیع : استوار، بلند، رفیع، شامخ، والا

منیع

<hr> مترادف منیف : برآمده، برافراخته، بلند، مرتفع، دراز

مترادف منیف : برآمده، برافراخته، بلند، مرتفع، دراز

منیف

منیه

<hr> مترادف مه : قمر، ماه | ماغ، مزوا، میغ، نزم، بزرگ تر <hr> متضاد مه : خور، خورشید | که، کوچکتر

مترادف مه : قمر، ماه | ماغ، مزوا، میغ، نزم، بزرگ تر متضاد مه : خور، خورشید | که، کوچکتر

مه

<hr> مترادف مه پاره : بسیارزیبا، دل ربا، ماه رخ، زیباروی، مهسا

مترادف مه پاره : بسیارزیبا، دل ربا، ماه رخ، زیباروی، مهسا

مه پاره

<hr> مترادف مهابت : سطوت، شکوه، صلابت، صولت، عظمت، وقار، هیبت، ترس، بیم <hr> برابر پارسی : سهمگینی، سترگ، ترسانیدن

مترادف مهابت : سطوت، شکوه، صلابت، صولت، عظمت، وقار، هیبت، ترس، بیم برابر پارسی : سهمگینی، سترگ، ترسانیدن

مهابت

<hr> مترادف مهاجات : قدح، هجا، هجوگویی، هزل، هزل گویی، هجو یکدیگر کردن

مترادف مهاجات : قدح، هجا، هجوگویی، هزل، هزل گویی، هجو یکدیگر کردن

مهاجات

<hr> مترادف مهاجر : رحیل، کوچنده، کوچ کننده، کوچ گر، هجرت کننده، مسافر ، خشونت طلب <hr> متضاد مهاجر : مقیمصفت اشغالگر، حمله ور، متهاجم، یورشگر، مدافع <hr> برابر پارسی : دور از میهن، خانه رها، بوم رها

مترادف مهاجر : رحیل، کوچنده، کوچ کننده، کوچ گر، هجرت کننده، مسافر ، خشونت طلب متضاد مهاجر : مقیمصفت اشغالگر، حمله ور، متهاجم، یورشگر، مدافع برابر پارسی : دور از میهن، خانه رها، بوم رها

مهاجر

<hr> مترادف مهاجرت : جلای وطن، رحلت، کوچ، هجرت <hr> متضاد مهاجرت : اقامت <hr> برابر پارسی : ترک میهن

مترادف مهاجرت : جلای وطن، رحلت، کوچ، هجرت متضاد مهاجرت : اقامت برابر پارسی : ترک میهن

مهاجرت

<hr> برابر پارسی : تازنده، تاخت، تکنده

برابر پارسی : تازنده، تاخت، تکنده

مهاجم

<hr> مترادف مهاجمه : تاخت، هجوم، یورش <hr> متضاد مهاجمه : مدافعه

مترادف مهاجمه : تاخت، هجوم، یورش متضاد مهاجمه : مدافعه

مهاجمه

<hr> مترادف مهاد : گاهواره، گهواره، مهد، بستر، زمین پست، درس اصلی، درس تخصصی

مترادف مهاد : گاهواره، گهواره، مهد، بستر، زمین پست، درس اصلی، درس تخصصی

مهاد

مهادات

مهادنت

<hr> مترادف مهار : افسار، پالاهنگ، پلاهنگ، خطام، بقه، دهنه، زمام، عنان، لجام، لگام، مقود، کنترل

مترادف مهار : افسار، پالاهنگ، پلاهنگ، خطام، بقه، دهنه، زمام، عنان، لجام، لگام، مقود، کنترل

مهار

مهاراجه

مهارب

<hr> مترادف مهارت : احاطه، استادی، تبحر، تردستی، ترفند، تسلط، چالاکی، چربدستی، چستی، حذاقت، خبرگی، زبردستی، سررشته، فراست، ماهری، چیره دستی، کاردانی <hr> برابر پارسی : چیرگی، چیره دستی، زبردستی، کاردانی، ورزه

مترادف مهارت : احاطه، استادی، تبحر، تردستی، ترفند، تسلط، چالاکی، چربدستی، چستی، حذاقت، خبرگی، زبردستی، سررشته، فراست، ماهری، چیره دستی، کاردانی برابر پارسی : چیرگی، چیره دستی، زبردستی، کاردانی، ورزه

مهارت

مهارشه

مهازله

<hr> مترادف مهالک : مهلکه ها، خطرزارها، ورطه ها، بیابان ها، میدانهای جنگ، مصافگاهها

مترادف مهالک : مهلکه ها، خطرزارها، ورطه ها، بیابان ها، میدانهای جنگ، مصافگاهها

مهالک

<hr> مترادف مهام : کارهای سخت، امور دشوار، امور خطیر

مترادف مهام : کارهای سخت، امور دشوار، امور خطیر

مهام

مهامه

<hr> مترادف مهان : بزرگان، رجال، سران

مترادف مهان : بزرگان، رجال، سران

مهان

مهانت

مهانل

مهاوی

مهب

مهبط

<hr> مترادف مهبل : زهدان، بچه دان، دهانه زهدان، رحم

مترادف مهبل : زهدان، بچه دان، دهانه زهدان، رحم

مهبل

<hr> مترادف مهتاب : ماهتاب، مهشید، روشنایی ماه، قمراء

مترادف مهتاب : ماهتاب، مهشید، روشنایی ماه، قمراء

واژه های حرف "م" - فرهنگ معین