<hr> برابر پارسی : موشواره، موش

برابر پارسی : موشواره، موش

موس

<hr> مترادف موس موس : مجیزگویی، تملق، خوش باش، خوش خدمتی، خوش رقصی

مترادف موس موس : مجیزگویی، تملق، خوش باش، خوش خدمتی، خوش رقصی

موس موس

موساد

<hr> مترادف موستان : تاکستان، موزار، انگورزار، رزستان، باغ انگوری

مترادف موستان : تاکستان، موزار، انگورزار، رزستان، باغ انگوری

موستان

موسخ

موسر

<hr> مترادف موسس : بانی، بنیانگزار، پایه گذار، واضع <hr> برابر پارسی : بنیادگزار، بنیادگذار، پایه گذار، بنیادگر، سازنده

مترادف موسس : بانی، بنیانگزار، پایه گذار، واضع برابر پارسی : بنیادگزار، بنیادگذار، پایه گذار، بنیادگر، سازنده

موسس

<hr> مترادف موسسه : اداره، بنگاه، بنیاد، دایره، سازمان، نهاد <hr> برابر پارسی : بنیاد، نهاد، سازمان، بنگاه

مترادف موسسه : اداره، بنگاه، بنیاد، دایره، سازمان، نهاد برابر پارسی : بنیاد، نهاد، سازمان، بنگاه

موسسه

<hr> مترادف موسع : وسیع، فراخ، جادار، گسترده، جای فراخ

مترادف موسع : وسیع، فراخ، جادار، گسترده، جای فراخ

موسع

<hr> مترادف موسم : دور، دوره، زمان، عهد، فصل، گاه، موعد، نوبت، هنگام <hr> برابر پارسی : هنگام، زمان، گاه

مترادف موسم : دور، دوره، زمان، عهد، فصل، گاه، موعد، نوبت، هنگام برابر پارسی : هنگام، زمان، گاه

موسم

موسه

<hr> مترادف موسوم : نامگذاری شده، اسم گذاری شده، نام نهاده شده، نامیده شده، نشان کرده شده، داغ گذاری شده <hr> برابر پارسی : نشان شده، نشان یافته، نامیده، شناخته، نامبرده

مترادف موسوم : نامگذاری شده، اسم گذاری شده، نام نهاده شده، نامیده شده، نشان کرده شده، داغ گذاری شده برابر پارسی : نشان شده، نشان یافته، نامیده، شناخته، نامبرده

موسوم

<hr> مترادف موسوی : جهودی، کلیمی، یهودی <hr> متضاد موسوی : عیسوی

مترادف موسوی : جهودی، کلیمی، یهودی متضاد موسوی : عیسوی

موسوی

موسی

موسیجه

<hr> مترادف موسیر : سیرکوهی

موسیر

موسیقار

<hr> مترادف موسیقی : خنیا، مزغان، مزقان، موزیک، نوا، نواشناسی <hr> برابر پارسی : خنیا، خُنیا، خنیاک، نوا

مترادف موسیقی : خنیا، مزغان، مزقان، موزیک، نوا، نواشناسی برابر پارسی : خنیا، خُنیا، خنیاک، نوا

موسیقی

<hr> مترادف موسیقی دان : خنیاگر، رامشگر، مطرب، موزیسین، موسیقی شناس، نوازنده <hr> برابر پارسی : خُنیاگر، خنیاگر، نوازنده | خنیاگر

مترادف موسیقی دان : خنیاگر، رامشگر، مطرب، موزیسین، موسیقی شناس، نوازنده برابر پارسی : خُنیاگر، خنیاگر، نوازنده | خنیاگر

موسیقی دان

موسیقیدان

<hr> برابر پارسی : سرکار

موسیو

موش

موش مرده

<hr> مترادف موشح : توشیح شده، امضاشده، تاییدشده، آراسته، مزین

مترادف موشح : توشیح شده، امضاشده، تاییدشده، آراسته، مزین

موشح

<hr> مترادف موشک : پرتابه

موشک

<hr> مترادف موشکافی : باریک بینی، تدقیق، دقت، نازک بینی

مترادف موشکافی : باریک بینی، تدقیق، دقت، نازک بینی

موشکافی

موصل

<hr> مترادف موصوف : وصف شده، توصیف شده، ستوده شده <hr> برابر پارسی : ستوده شده، نهاده شده، ستایش انگیز، پسندیده

مترادف موصوف : وصف شده، توصیف شده، ستوده شده برابر پارسی : ستوده شده، نهاده شده، ستایش انگیز، پسندیده

موصوف

<hr> مترادف موصول : متصل، پیوسته، چسبیده، وصل

مترادف موصول : متصل، پیوسته، چسبیده، وصل

موصول

<hr> مترادف موصی : وصیت کننده

مترادف موصی : وصیت کننده

موصی

<hr> مترادف موضع : جا، جایگاه، ماوا، محل، مقام، مقر، مکان، موقعیت، موقف، جبهه، رای، عقیده، نظر <hr> برابر پارسی : جایگاه

مترادف موضع : جا، جایگاه، ماوا، محل، مقام، مقر، مکان، موقعیت، موقف، جبهه، رای، عقیده، نظر برابر پارسی : جایگاه

موضع

<hr> مترادف موضوع : سوژه، مبحث، مسئله، مشکل، مطلب، محمول، باب، خصوص، فقره، قضیه، نهاده، گذارده، وضع شده، قرارداده شده، ساختگی، مصنوع، مجعول، مکذوب، مبتدا <hr> متضاد موضوع : محمول <hr> برابر پارسی : جستار، نکته، باره، پرسمان، زمینه، سخن، نهاده، نهشته

مترادف موضوع : سوژه، مبحث، مسئله، مشکل، مطلب، محمول، باب، خصوص، فقره، قضیه، نهاده، گذارده، وضع شده، قرارداده شده، ساختگی، مصنوع، مجعول، مکذوب، مبتدا متضاد موضوع : محمول برابر پارسی : جستار، نکته، باره، پرسمان، زمینه، سخن، نهاده، نهشته

موضوع

<hr> مترادف موطن : مولد، زادگاه، اقامتگاه، مقام، منزل، میهن، وطن

مترادف موطن : مولد، زادگاه، اقامتگاه، مقام، منزل، میهن، وطن

موطن

<hr> مترادف موظف : مسئول، مقید، مکلف، وظیفه دار، مواجب بگیر

مترادف موظف : مسئول، مقید، مکلف، وظیفه دار، مواجب بگیر

موظف

<hr> مترادف موعد : مهلت، وعده، فصل، موسم، موقع، وقت، هنگام، اجل <hr> برابر پارسی : زمان، سررسید، هنگام

مترادف موعد : مهلت، وعده، فصل، موسم، موقع، وقت، هنگام، اجل برابر پارسی : زمان، سررسید، هنگام

موعد

<hr> مترادف موعظه : اندرز، پند، تذکیر، خطابه، نصیحت، وعظ، موعظت <hr> برابر پارسی : پنددادن، اندرز، نیک سخنی

مترادف موعظه : اندرز، پند، تذکیر، خطابه، نصیحت، وعظ، موعظت برابر پارسی : پنددادن، اندرز، نیک سخنی

موعظه

<hr> مترادف موعود : وعده داده شده، وعده شده <hr> برابر پارسی : نوید کرده، نشناخته، مژده داده شده

مترادف موعود : وعده داده شده، وعده شده برابر پارسی : نوید کرده، نشناخته، مژده داده شده

موعود

موفر

<hr> مترادف موفق : پیروز، کامروا، کامکار، کامیاب <hr> متضاد موفق : ناکام <hr> برابر پارسی : پیروز، پیروزمند، پیروزمندانه، کامروا، کامیاب

مترادف موفق : پیروز، کامروا، کامکار، کامیاب متضاد موفق : ناکام برابر پارسی : پیروز، پیروزمند، پیروزمندانه، کامروا، کامیاب

موفق

<hr> مترادف موفور : بابرکت، بسیار، بی شمار، فراوان

مترادف موفور : بابرکت، بسیار، بی شمار، فراوان

موفور

موفی

<hr> برابر پارسی : گذرا، چندگاهه، زودگذر، ناپایدار

برابر پارسی : گذرا، چندگاهه، زودگذر، ناپایدار

موقت

<hr> برابر پارسی : کوتاه زمان، گذرا، گذران

برابر پارسی : کوتاه زمان، گذرا، گذران

موقتا

موقتاً

موقد

<hr> مترادف موقر : آرام، آزموده، باوقار، رزین، سنگین، متین، محترم، وزین <hr> متضاد موقر : سبک <hr> برابر پارسی : گرانسنگ، بزرگوار، ارجمند

مترادف موقر : آرام، آزموده، باوقار، رزین، سنگین، متین، محترم، وزین متضاد موقر : سبک برابر پارسی : گرانسنگ، بزرگوار، ارجمند

موقر

<hr> مترادف موقع : مدت، موعد، وقت، هنگام، فرصت، موقعیت، محل وقوع <hr> برابر پارسی : زمان، هنگام، گاه، بزنگاه

مترادف موقع : مدت، موعد، وقت، هنگام، فرصت، موقعیت، محل وقوع برابر پارسی : زمان، هنگام، گاه، بزنگاه

موقع

<hr> مترادف موقف : ایستگاه، توقفگاه، جایگاه، محل، مسکن، مقام، مکان، موضع، محل وقوف، محل توقف حاجیان در عرفات

مترادف موقف : ایستگاه، توقفگاه، جایگاه، محل، مسکن، مقام، مکان، موضع، محل وقوف، محل توقف حاجیان در عرفات

واژه های حرف "م" - فرهنگ معین