فرهنگ معین

پهرو

<hr> مترادف پهلو : جنب، کنار، آغوش، بر، کناره، ضلع، قبل، بطن، شکم

مترادف پهلو : جنب، کنار، آغوش، بر، کناره، ضلع، قبل، بطن، شکم

پهلو

پهلو آکندن

پهلو اکندن

پهلو تهی کردن

پهلو دادن

پهلو زدن

پهلو نهادن

پهلو نگه داشتن

<hr> مترادف پهلوان : دلاور، دلیر، شجاع، قهرمان، گرد، مبارز، نیو، یل

مترادف پهلوان : دلاور، دلیر، شجاع، قهرمان، گرد، مبارز، نیو، یل

پهلوان

پهلوان پنبه

<hr> مترادف پهلوانی : شجاعت، قهرمانی، یلی، شهری، پارسی، فارسی

مترادف پهلوانی : شجاعت، قهرمانی، یلی، شهری، پارسی، فارسی

پهلوانی

پهلودار

پهلوگاه

پهلوگرفتن

پهلوی

پهلوی نامه

پهمزک

<hr> مترادف پهن : پخش، پهناور، عریض، فراخ، گسترده، گشاد، مسطح، وسیع <hr> متضاد پهن : کم عرض

مترادف پهن : پخش، پهناور، عریض، فراخ، گسترده، گشاد، مسطح، وسیع متضاد پهن : کم عرض

پهن

پهن کردن

<hr> مترادف پهنا : ستبرا، عرض، فراخنا، فراخی، قطر، وسعت <hr> متضاد پهنا : طول

مترادف پهنا : ستبرا، عرض، فراخنا، فراخی، قطر، وسعت متضاد پهنا : طول

پهنا

پهنانه

<hr> مترادف پهناور : پهن، فراخ، گسترده، واسع، وسیع <hr> متضاد پهناور : تنگ

مترادف پهناور : پهن، فراخ، گسترده، واسع، وسیع متضاد پهناور : تنگ

پهناور

پهند

<hr> مترادف پهنه : ساحت، صحنه، عرصه، عرض، گستره، میدان، وسعت

مترادف پهنه : ساحت، صحنه، عرصه، عرض، گستره، میدان، وسعت

پهنه

پهنه باختن

پهنی

پهی

پهین

پو

پو گرفتن

<hr> برابر پارسی : برتری شمار، برتری

برابر پارسی : برتری شمار، برتری

پوئن

پوت

<hr> برابر پارسی : پاژنگ، جمشاک

برابر پارسی : پاژنگ، جمشاک

پوتین

پود

<hr> مترادف پودر : خاکه، گرد، نرم <hr> برابر پارسی : گرد، گرده

مترادف پودر : خاکه، گرد، نرم برابر پارسی : گرد، گرده

پودر

پودمانی

پودنه

پوده

پودینگ

<hr> مترادف پور : آقازاده، ابن، پسر، فرزند، ولد

واژه های حرف "پ" - فرهنگ معین