کاملاً

کاملیا

کامن

کامنولث

کامه

کاموا

<hr> برابر پارسی : رایانه

کامپیوتر

<hr> مترادف کامکار : دولتمند، سعید، سعادتمند، کام دیده، کامیاب، موفق <hr> متضاد کامکار : نامراد

مترادف کامکار : دولتمند، سعید، سعادتمند، کام دیده، کامیاب، موفق متضاد کامکار : نامراد

کامکار

<hr> مترادف کامیاب : بختیار، برخوردار، بهره مند، پیروز، خوشبخت، سعادتمند، شادکام، کامران، کامروا، کامکار، متمتع، مظفر، موفق، نیکبخت <hr> متضاد کامیاب : مایوس، محروم، ناامید، ناکام

مترادف کامیاب : بختیار، برخوردار، بهره مند، پیروز، خوشبخت، سعادتمند، شادکام، کامران، کامروا، کامکار، متمتع، مظفر، موفق، نیکبخت متضاد کامیاب : مایوس، محروم، ناامید، ناکام

کامیاب

<hr> مترادف کامیون : اتومبیل، تریلی، خودرو، کامانکار، ماشین، موتور <hr> برابر پارسی : باری

مترادف کامیون : اتومبیل، تریلی، خودرو، کامانکار، ماشین، موتور برابر پارسی : باری

کامیون

کامیونت

<hr> مترادف کان : کانسار، معدن، سرچشمه، منشا، مرکز

مترادف کان : کانسار، معدن، سرچشمه، منشا، مرکز

کان

کان شناسی

<hr> برابر پارسی : رها شده، دور ریخته، افکنده، افتاده

برابر پارسی : رها شده، دور ریخته، افکنده، افتاده

کان لم یکن

کان یسار

<hr> مترادف کانا : ابله، احمق، خل، زودباور، کالوس، کالیو، کودن، مدمغ، نادان، ناقص العقل <hr> متضاد کانا : عاقل

مترادف کانا : ابله، احمق، خل، زودباور، کالوس، کالیو، کودن، مدمغ، نادان، ناقص العقل متضاد کانا : عاقل

کانا

کاناز

<hr> مترادف کانال : آبراه، آبراهه، آب گذر، ترعه، شبکه، طریق، مجرا <hr> برابر پارسی : آبراهه، آبراه

مترادف کانال : آبراه، آبراهه، آب گذر، ترعه، شبکه، طریق، مجرا برابر پارسی : آبراهه، آبراه

کانال

<hr> برابر پارسی : نیمکت، نیم تخت، دیوان

برابر پارسی : نیمکت، نیم تخت، دیوان

کاناپه

کانتینر

<hr> مترادف کاندیدا : داوطلب، کاندید، نامزد <hr> برابر پارسی : نامزد

مترادف کاندیدا : داوطلب، کاندید، نامزد برابر پارسی : نامزد

کاندیدا

<hr> مترادف کانون : انجمن، باشگاه، پاتوق، جمعیت، کلوب، لنگر، محفل، مرکز، آتشدان، روش، قاعده <hr> برابر پارسی : باشگاه، آتشدان

مترادف کانون : انجمن، باشگاه، پاتوق، جمعیت، کلوب، لنگر، محفل، مرکز، آتشدان، روش، قاعده برابر پارسی : باشگاه، آتشدان

کانون

کانگورو

کانی

کاه

کاه دزد

کاه گل

کاهانیدن

کاهدان

کاهربا

<hr> مترادف کاهش : افت، تخفیف، تفریق، تقلیل، کاست، کاستی، کسر، نقص، نقصان <hr> متضاد کاهش : افزایش

مترادف کاهش : افت، تخفیف، تفریق، تقلیل، کاست، کاستی، کسر، نقص، نقصان متضاد کاهش : افزایش

کاهش

<hr> مترادف کاهل : بی عار، بی غیرت، بیکاره، تن آسا، تنبل، تن پرور، سست، مسامح، ناتوان، هیچکاره <hr> متضاد کاهل : زرنگ <hr> برابر پارسی : تنبل، تن پرور، سست، جایمند

مترادف کاهل : بی عار، بی غیرت، بیکاره، تن آسا، تنبل، تن پرور، سست، مسامح، ناتوان، هیچکاره متضاد کاهل : زرنگ برابر پارسی : تنبل، تن پرور، سست، جایمند

کاهل

<hr> مترادف کاهلی : بیکارگی، تنبلی، تن پروری، سستی، سهل انگاری، ناتوانی <hr> متضاد کاهلی : تلاشگری، زرنگی <hr> برابر پارسی : تنبلی

مترادف کاهلی : بیکارگی، تنبلی، تن پروری، سستی، سهل انگاری، ناتوانی متضاد کاهلی : تلاشگری، زرنگی برابر پارسی : تنبلی

کاهلی

<hr> مترادف کاهن : پیشگو، جادوگر، رمال، ساحر، عراف، غیبگو، فالگو، فالگیر

مترادف کاهن : پیشگو، جادوگر، رمال، ساحر، عراف، غیبگو، فالگو، فالگیر

کاهن

کاهو

کاهگل

کاهی

کاهیدن

<hr> مترادف کاو : مقعر <hr> متضاد کاو : محدب

مترادف کاو : مقعر متضاد کاو : محدب

کاو

کاوالیه

کاوان

<hr> مترادف کاواک : پوک، مجوف، میان تهی، میان خالی، آشیانه

مترادف کاواک : پوک، مجوف، میان تهی، میان خالی، آشیانه

کاواک

<hr> برابر پارسی : رویه، روکش، روپوش

برابر پارسی : رویه، روکش، روپوش

کاور

<hr> مترادف کاوش : بررسی، تتبع، تجسس، تحقیق، تدقیق، تفتیش، تفحص، جست وجو، کندوکاو، وارسی

مترادف کاوش : بررسی، تتبع، تجسس، تحقیق، تدقیق، تفتیش، تفحص، جست وجو، کندوکاو، وارسی

واژه های حرف "ک" - فرهنگ معین