فرهنگ معین

کج بیل

کج بین

کج تابی

کج خرام

<hr> مترادف کج خلق : بداخلاق، بدخلق، بدخو، ترشرو، تندخو، کج طبع <hr> متضاد کج خلق : خوش اخلاق، خوش خلق <hr> برابر پارسی : بد خوی، کژخوی

مترادف کج خلق : بداخلاق، بدخلق، بدخو، ترشرو، تندخو، کج طبع متضاد کج خلق : خوش اخلاق، خوش خلق برابر پارسی : بد خوی، کژخوی

کج خلق

کج دار مریز

کج رفتار

کج نهاد

کج و کوله

کج پلاس

کج کلاه

کجا

<hr> مترادف کجاوه : تخت روان، عماره، محمل، هودج

مترادف کجاوه : تخت روان، عماره، محمل، هودج

کجاوه

کجرفتار

کجواج

<hr> مترادف کجک : برجاس، قلاب

مترادف کجک : برجاس، قلاب

کجک

کجیم

کحال

<hr> مترادف کحل : سرمه

کحل

کحل الجواهر

کحل دان

کخ

<hr> مترادف کد : رنج، زحمت، عنا، مرارت، مشقت، خانه، سرا <hr> برابر پارسی : راز، شماره

مترادف کد : رنج، زحمت، عنا، مرارت، مشقت، خانه، سرا برابر پارسی : راز، شماره

کد

کدئین

<hr> مترادف کدام : کدامیک، کدامین

مترادف کدام : کدامیک، کدامین

کدام

<hr> مترادف کدامین : کدام، کدامی، کدامیک

مترادف کدامین : کدام، کدامی، کدامیک

کدامین

<hr> مترادف کدبانو : بانو، بی بی، خاتون، خانم، خانه دار، زن، زوجه، همسر، صرفه جو، مقتصد <hr> متضاد کدبانو : کدخدا

مترادف کدبانو : بانو، بی بی، خاتون، خانم، خانه دار، زن، زوجه، همسر، صرفه جو، مقتصد متضاد کدبانو : کدخدا

کدبانو

<hr> مترادف کدخدا : دهبان، دهخدا، دهدار، کدیور، پیشکار، مباشر، صاحب خانه، شوهر، مرد، همسر، ریش سفید، رئیس، متصدی <hr> متضاد کدخدا : کدبانو

مترادف کدخدا : دهبان، دهخدا، دهدار، کدیور، پیشکار، مباشر، صاحب خانه، شوهر، مرد، همسر، ریش سفید، رئیس، متصدی متضاد کدخدا : کدبانو

کدخدا

کدخدامنشی

<hr> مترادف کدر : بی جلا، بی رونق، بی فروغ، بی نور، تار، تیره، دل آزرده، رنجیده، مکدر <hr> متضاد کدر : روشن، شفاف <hr> برابر پارسی : تیره، تار، گرفته، لرد، اندوه

مترادف کدر : بی جلا، بی رونق، بی فروغ، بی نور، تار، تیره، دل آزرده، رنجیده، مکدر متضاد کدر : روشن، شفاف برابر پارسی : تیره، تار، گرفته، لرد، اندوه

کدر

کدره

کدری

کدنگ

<hr> مترادف کده : خانه، سرا، زبانه قفل

مترادف کده : خانه، سرا، زبانه قفل

کده

کدو

کدواده

کدوخ

<hr> مترادف کدورت : تیرگی، آزردگی، تکدر، دشمنی، دل آزردگی، دلتنگی، رنجش، رنجیدگی، ضجرت، عناد، ملال، ملالت، نقار، آلودگی، ناپاکی <hr> متضاد کدورت : صفوت <hr> برابر پارسی : تیره شدن، تیرگی، دلتنگی، رنجوری، رنجیدگی، دلگیری

مترادف کدورت : تیرگی، آزردگی، تکدر، دشمنی، دل آزردگی، دلتنگی، رنجش، رنجیدگی، ضجرت، عناد، ملال، ملالت، نقار، آلودگی، ناپاکی متضاد کدورت : صفوت برابر پارسی : تیره شدن، تیرگی، دلتنگی، رنجوری، رنجیدگی، دلگیری

کدورت

کدونیمه

کدیر

کدیمین

کدین

<hr> مترادف کدیه : تکدی، سؤال، گدایی، عسرت

مترادف کدیه : تکدی، سؤال، گدایی، عسرت

کدیه

<hr> مترادف کدیور : دهبان، دهدار، کدخدا، برزگر، رنجبر، زارع، رئیس، ریش سفید

مترادف کدیور : دهبان، دهدار، کدخدا، برزگر، رنجبر، زارع، رئیس، ریش سفید

کدیور

کذا

<hr> مترادف کذاب : دروغگو، ناراستگو <hr> متضاد کذاب : راستگو، صدیق <hr> برابر پارسی : دروغگو، دروغپرداز

مترادف کذاب : دروغگو، ناراستگو متضاد کذاب : راستگو، صدیق برابر پارسی : دروغگو، دروغپرداز

کذاب

<hr> مترادف کذب : افترا، بهتان، دروغ، سقم، فریه، ناحق، نادرستی، ناراستی، ناصواب، نمش <hr> متضاد کذب : صدق، صواب <hr> برابر پارسی : دروغ

مترادف کذب : افترا، بهتان، دروغ، سقم، فریه، ناحق، نادرستی، ناراستی، ناصواب، نمش متضاد کذب : صدق، صواب برابر پارسی : دروغ

واژه های حرف "ک" - فرهنگ معین