فرهنگ معین

کذلک

کذوب

<hr> مترادف کر : اصم، ناشنوا، آرزو، مراد، مطلوب، مقصود، توان، زور، قدرت، قوت، قوه

مترادف کر : اصم، ناشنوا، آرزو، مراد، مطلوب، مقصود، توان، زور، قدرت، قوت، قوه

کر

کر زمان

کرا

کرا کردن

کراب

<hr> برابر پارسی : بارها

کرات

کراخ

کراد

کرار

<hr> مترادف کرارا : بارها، به دفعات، به کرات، مکرراً

مترادف کرارا : بارها، به دفعات، به کرات، مکرراً

کرارا

کراراً

کراز

کراسه

کراسی

<hr> مترادف کراش : آشفتگی، پریشانی، خراش، ژولیدگی

مترادف کراش : آشفتگی، پریشانی، خراش، ژولیدگی

کراش

کراشیدن

کراشیده

کرال

کرام

کرام الکاتبین

کرامات

<hr> مترادف کرامت : بخشش، بخشندگی، دهش، بزرگواری، جوانمردی، عظمت، اعجاز، خارق عادت، معجزه <hr> برابر پارسی : دهش، بخشندگی، جوانمردی، بزرگواری، رادی

مترادف کرامت : بخشش، بخشندگی، دهش، بزرگواری، جوانمردی، عظمت، اعجاز، خارق عادت، معجزه برابر پارسی : دهش، بخشندگی، جوانمردی، بزرگواری، رادی

کرامت

کرامت فرمودن

کرامند

<hr> مترادف کران : جانب، طرف، افق، ساحل، کنار، کناره، گوشه، حد، مرز، سامان، ناحیه، انتها، پایان

مترادف کران : جانب، طرف، افق، ساحل، کنار، کناره، گوشه، حد، مرز، سامان، ناحیه، انتها، پایان

کران

کرانجی

<hr> مترادف کرانه : جانب، جهت، طرف، افق، ساحل، کنار، کناره، طره، عرض، گوشه، ناحیه

مترادف کرانه : جانب، جهت، طرف، افق، ساحل، کنار، کناره، طره، عرض، گوشه، ناحیه

کرانه

کرانه گرفتن

کراه

<hr> مترادف کراهت : آریغ، اکراه، بیزاری، رمیدگی، کینه، ناپسندی، ناخوشایندی، نفرت <hr> متضاد کراهت : رغبت <hr> برابر پارسی : ناپسندی، زشتی، بیزاری

مترادف کراهت : آریغ، اکراه، بیزاری، رمیدگی، کینه، ناپسندی، ناخوشایندی، نفرت متضاد کراهت : رغبت برابر پارسی : ناپسندی، زشتی، بیزاری

کراهت

کراهت داشتن

کراهیت

کراوات

کراویا

کراک

کراکر

کرایم

<hr> مترادف کرایه : اجاره بها، اجاره، حق العمل، مزد، منفعت <hr> برابر پارسی : ماهبها، گاهبها، سالبها، روزبها، پرداخت، بمزد

مترادف کرایه : اجاره بها، اجاره، حق العمل، مزد، منفعت برابر پارسی : ماهبها، گاهبها، سالبها، روزبها، پرداخت، بمزد

کرایه

کرایه نشین

<hr> مترادف کرب : اندوه، حزن، دلگیری، غم، کربت، محنت

مترادف کرب : اندوه، حزن، دلگیری، غم، کربت، محنت

واژه های حرف "ک" - فرهنگ معین