ارزش داشتن

ارزش شخصی و اجتماعی

ارزش شناسی

ارزش قائل شونده

ارزش مادی

ارزش نسبی سنگ معدنی

<hr> مترادف ارزشمند : پرارزش، ثمین، قیمتی، گران، گرانبها، معتبر، نفیس، مغتنم <hr> متضاد ارزشمند : بی ارزش، رخیص، کم بها

مترادف ارزشمند : پرارزش، ثمین، قیمتی، گران، گرانبها، معتبر، نفیس، مغتنم متضاد ارزشمند : بی ارزش، رخیص، کم بها

ارزشمند

<hr> مترادف ارزق : آبی، کبود، نیلگون

مترادف ارزق : آبی، کبود، نیلگون

ارزق

ارزن

<hr> مترادف ارزنده : ارزشمند، بهادار، پربها، گرانبها، نفیس، شایسته، لایق، معتبر <hr> متضاد ارزنده : رخیص، کم بها

مترادف ارزنده : ارزشمند، بهادار، پربها، گرانبها، نفیس، شایسته، لایق، معتبر متضاد ارزنده : رخیص، کم بها

ارزنده

ارزه

<hr> مترادف ارزو : ( آرزو ) آرمان، اشتیاق، امل، امید، انتظار، بویه، تمایل، تمنا، چشمداشت، خواست، خواهش، رجا، رغبت، شوق، غبطه، کام، گرایش، مراد، مطمع، مقصود، منیه، میل، وایه، هوی

مترادف ارزو : ( آرزو ) آرمان، اشتیاق، امل، امید، انتظار، بویه، تمایل، تمنا، چشمداشت، خواست، خواهش، رجا، رغبت، شوق، غبطه، کام، گرایش، مراد، مطمع، مقصود، منیه، میل، وایه، هوی

ارزو

ارزو داشتن

ارزو کردن

ارزو کننده

<hr> مترادف ارزومند : ( آرزومند ) امیدوار، خواستار، راجی، راغب، شایق، عاشق، متمنی، متوقع، مسئلت، مشتاق، منتظر، هواخواه

مترادف ارزومند : ( آرزومند ) امیدوار، خواستار، راجی، راغب، شایق، عاشق، متمنی، متوقع، مسئلت، مشتاق، منتظر، هواخواه

ارزومند

ارزومند بودن

ارزومند چیزی بودن

<hr> مترادف ارزومندی : ( آرزومندی ) اشتیاق، رغبت، شوق، میل، تعشق، شیفتگی، عاشقی، هواداری، تحسر، حسرت

مترادف ارزومندی : ( آرزومندی ) اشتیاق، رغبت، شوق، میل، تعشق، شیفتگی، عاشقی، هواداری، تحسر، حسرت

ارزومندی

ارزوی اجابت دعا

ارزوی اساسی و ضروری

ارزوی زیاد

ارزوی چیزی را داشتن

ارزویی

<hr> مترادف ارزیاب : کارشناس، مقوم، ممیز

مترادف ارزیاب : کارشناس، مقوم، ممیز

ارزیاب

<hr> مترادف ارزیابی : برآورد، تخمین، تقویم، سنجش، قیمت گزاری، محاسبه

مترادف ارزیابی : برآورد، تخمین، تقویم، سنجش، قیمت گزاری، محاسبه

ارزیابی

ارزیابی تازه

ارزیابی شده

ارزیابی کردن

ارزیدن

<hr> مترادف ارسال : ایفاد، فرستادن، اعزام، روانه، گسیل <hr> برابر پارسی : گسیل، فرستادن، روانه کردن

مترادف ارسال : ایفاد، فرستادن، اعزام، روانه، گسیل برابر پارسی : گسیل، فرستادن، روانه کردن

ارسال

ارسال داشتن

ارسال سریع

ارسال وجه

ارسال پست

<hr> برابر پارسی : فرستادن

ارسال کردن

ارسطاطالیس

ارسطو

ارسی

ارش

<hr> مترادف ارشاد : تربیت، دلالت، راهنمایی، رهنمونی، هدایت <hr> متضاد ارشاد : اضلال <hr> برابر پارسی : راهنمایی، دادن

مترادف ارشاد : تربیت، دلالت، راهنمایی، رهنمونی، هدایت متضاد ارشاد : اضلال برابر پارسی : راهنمایی، دادن

ارشاد

ارشاد شده

<hr> مترادف ارشد : بزرگ، کاپیتان، مبصر، بزرگ تر، مسن تر <hr> متضاد ارشد : کهتر <hr> برابر پارسی : بزرگتر، برتر، ارجمند، سرآمد، فرازین

مترادف ارشد : بزرگ، کاپیتان، مبصر، بزرگ تر، مسن تر متضاد ارشد : کهتر برابر پارسی : بزرگتر، برتر، ارجمند، سرآمد، فرازین

ارشد

ارشد کلیسا

ارشدیت

<hr> برابر پارسی : ( آرشه ) کمانه

برابر پارسی : ( آرشه ) کمانه

ارشه

ارشه ویولون

<hr> مترادف ارشیو : ( آرشیو ) بایگانی، پرونده، ضبط، مرکزاسناد <hr> برابر پارسی : ( آرشیو ) بایگانی

مترادف ارشیو : ( آرشیو ) بایگانی، پرونده، ضبط، مرکزاسناد برابر پارسی : ( آرشیو ) بایگانی

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد