صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد
از روی هرزگی
از روی هوی و هوس
از روی پرچین یاچارچوب پریدن
از روی پستی
از روی کره و اجبار
از روی یقین
از روی یقین گفتن
از ریشه در اوردن
از ریشه کندن
از ریشه کندن یا دراوردن
از ریشه کنی
از زمانی که
از زنجیر ازاد شدن
از زنجیر ازاد کردن
از زنجیر و بند رها کردن
از زیر
از زیر بریدن
از زیر خراب کردن
از زیر در رفتن
از زیر دراوردن
از زیر سلطه خارج کردن
از زیر مسئولیت فرار کردن
از زیر مشت زدن
از زیر چیزی را بلند کردن
از زیر کار شانه خالی کردن
از زیر کاری در رفتن
از زیر یوغ ازاد کردن
از زیرخاک در اوردن
از ساحل عازم شدن
از سر
از سر افتادن
از سر باز کردن
از سر تا پا
از سر شب تا بامداد
از سر گرفتن
از سرعت چیزی کاستن
از سرما لرزیدن
از سرگیری
از سطح خارج به داخل نفوذ کردن
از سوراخ نگاه کردن
از سوراخ یا لانه بیرون کردن
از شدت چیزی کاستن
از شر چیزی راحت شدن
از شغل وکالت محروم کردن
از شکل افتاده گی
از شکل انداختن
از شکل طبیعی انداختن
از شیر اب جاری کردن
بیشتر