امیر یا پادشاه

<hr> مترادف امیرالبحر : آدمیرال، دریابیگ، دریاسالار

مترادف امیرالبحر : آدمیرال، دریابیگ، دریاسالار

امیرالبحر

<hr> مترادف امیرالجیش : امیرتومان، باشلیق، سپهبد، سپهسالار، سردار

مترادف امیرالجیش : امیرتومان، باشلیق، سپهبد، سپهسالار، سردار

امیرالجیش

<hr> مترادف امیرزاده : شاهپور، شاهزاده، ملکزاده، میرزاده

مترادف امیرزاده : شاهپور، شاهزاده، ملکزاده، میرزاده

امیرزاده

<hr> مترادف امیری : امارت، تسلط، حکومت، سلطنت، کیایی، پادشاهی، سالاری، سرداری

مترادف امیری : امارت، تسلط، حکومت، سلطنت، کیایی، پادشاهی، سالاری، سرداری

امیری

<hr> مترادف امیزش : ( آمیزش ) آمیغ، مباشرت، مجامعت، مقاربت، نزدیکی، الفت، امتزاج، انس، تردد، مجالست، مخالطت، مراوده، معاشرت، اختلاط، تلفیق، خلط

مترادف امیزش : ( آمیزش ) آمیغ، مباشرت، مجامعت، مقاربت، نزدیکی، الفت، امتزاج، انس، تردد، مجالست، مخالطت، مراوده، معاشرت، اختلاط، تلفیق، خلط

امیزش

امیزش کردن

امیزش یافتن

امیزنده

<hr> مترادف امیزه : ( آمیزه ) سرشت، آمیخته، مخلوط، ممزوج

مترادف امیزه : ( آمیزه ) سرشت، آمیخته، مخلوط، ممزوج

امیزه

<hr> مترادف امین : استوار، امانت دار، ثقه، درستکار، درست، درست کردار، صالح، موتمن، معتمد، موثق <hr> برابر پارسی : ( آمین ) ایدون باد، چنین باد | درستکار، رازدار، راستین، گرودار

مترادف امین : استوار، امانت دار، ثقه، درستکار، درست، درست کردار، صالح، موتمن، معتمد، موثق برابر پارسی : ( آمین ) ایدون باد، چنین باد | درستکار، رازدار، راستین، گرودار

امین

امین صلح

امین صلح یا قاضی

<hr> مترادف ان : ( آن ) ثانیه، حین، دم، طرفه العین، لحظه، لَمحه، نفس، وقت، حُسن، نزاکت، مال، متعلق

مترادف ان : ( آن ) ثانیه، حین، دم، طرفه العین، لحظه، لَمحه، نفس، وقت، حُسن، نزاکت، مال، متعلق

ان

ان جانور

ان دختر یا زن

ان دماغ

ان زن را

<hr> برابر پارسی : ( آنطرف ) وَراَنبَر

برابر پارسی : ( آنطرف ) وَراَنبَر

ان طرف

ان طرف تر

ان مکان

ان چیز

ان کسی که

ان یکی

ان یکی دیگر

<hr> برابر پارسی : ( آنا ) دریک دم، بیدرنگ، بیکدم، در یک دم، دردم، دریک دم، همان دم، همان دم | ( آناً ) هماندَم، شتابان، زود، دَردَم، بیدِرَنگ، بِیِکدَم

برابر پارسی : ( آنا ) دریک دم، بیدرنگ، بیکدم، در یک دم، دردم، دریک دم، همان دم، همان دم | ( آناً ) هماندَم، شتابان، زود، دَردَم، بیدِرَنگ، بِیِکدَم

انا

انا ساختن

<hr> مترادف انابت : انابه، پشیمانی، توبه

مترادف انابت : انابه، پشیمانی، توبه

انابت

<hr> مترادف انابه : انابت، پشیمانی، توبه

مترادف انابه : انابت، پشیمانی، توبه

انابه

<hr> مترادف اناث : بانوان، زنان، نسوان، مادینگان ، نرینه ها <hr> متضاد اناث : رجال، مردان

مترادف اناث : بانوان، زنان، نسوان، مادینگان ، نرینه ها متضاد اناث : رجال، مردان

اناث

<hr> مترادف انار : رمان، نار، اناربن، نارون

مترادف انار : رمان، نار، اناربن، نارون

انار

<hr> برابر پارسی : ( آنالیز ) آناکاوی، واکافت، واکاوی

برابر پارسی : ( آنالیز ) آناکاوی، واکافت، واکاوی

انالیز

انان

<hr> برابر پارسی : ( آناناس ) کاجدیس، کاج دیس، کاجودیس

برابر پارسی : ( آناناس ) کاجدیس، کاج دیس، کاجودیس

واژه های حرف "ا" - مترادف و متضاد