بکارگماری

بکارگیری

بکاری ادامه دادن

بکاری گماشتن

بکانون اوردن

بکجا

بکدام درجه

بکدام نقطه

<hr> مترادف بکر : باکره، بتول، دختر، دوشیزه، عذرا ، دست نخورده، بدیع، تازه، طرفه، نو <hr> متضاد بکر : بیوه <hr> برابر پارسی : دست نخورده

مترادف بکر : باکره، بتول، دختر، دوشیزه، عذرا ، دست نخورده، بدیع، تازه، طرفه، نو متضاد بکر : بیوه برابر پارسی : دست نخورده

بکر

بکرات

بکرایه واگذارنده

بکرزایی

بکری

بکسب یا شغل پایان دادن

بکسی خندیدن

بکسی واگذار کردن

<hr> مترادف بکش : جاکش، قواد | باجدیت، سخت

مترادف بکش : جاکش، قواد | باجدیت، سخت

بکش

بکشبکش

بکشواکش

بکشور دیگر رفتن

بکف اوردن

<hr> برابر پارسی : سراسر، همگی، همه

برابر پارسی : سراسر، همگی، همه

بکلی

بکلی تحلیل رفته

بکلی خیره کردن

بکلی نابود کردن

<hr> مترادف بکم : الکن، گنگ، گنگی، الکن شدن، گنگ شدن <hr> متضاد بکم : گویا

مترادف بکم : الکن، گنگ، گنگی، الکن شدن، گنگ شدن متضاد بکم : گویا

بکم

<hr> مترادف بکمال : کامل، کاملا <hr> متضاد بکمال : ناقص <hr> برابر پارسی : انجام یافتن، پایان شدن

مترادف بکمال : کامل، کاملا متضاد بکمال : ناقص برابر پارسی : انجام یافتن، پایان شدن

بکمال

بکمال و زیبایی رسیدن

<hr> مترادف بکن : سوء استفاده چی، تلکه کن، کلاش

مترادف بکن : سوء استفاده چی، تلکه کن، کلاش

بکن

بکنار

بکنار کشتی امدن

<hr> مترادف بکوب : بدون توقف، یک راست، سریع، باسرعت زیاد، بلادرنگ

مترادف بکوب : بدون توقف، یک راست، سریع، باسرعت زیاد، بلادرنگ

بکوب

بکیش دیگری اوردن

<hr> مترادف بگاه : بامداد، پگاه، صبحگاهان ، بموقع، بهنگام <hr> متضاد بگاه : شامگاه، بی موقع، نابهنگام

مترادف بگاه : بامداد، پگاه، صبحگاهان ، بموقع، بهنگام متضاد بگاه : شامگاه، بی موقع، نابهنگام

بگاه

بگدایی انداختن

بگرمی

بگروه شکارچی پیوستن

بگل نشاندن

بگل نشستن

بگل نشسته

بگناه متهم کردن

<hr> مترادف بگو : پرحرف، پرسخن، وراج <hr> متضاد بگو : کم حرف

مترادف بگو : پرحرف، پرسخن، وراج متضاد بگو : کم حرف

بگو

بگوش خوردن

بگوش دل پذیرفتن

بگوش نخورده

<hr> مترادف بگومگو : بحث، جدل، جروبحث، دعوا، گفت وگو، مباحثه، مجادله، مرافعه، مشاجره، نزاع لفظی <hr> متضاد بگومگو : صلح وصفا

مترادف بگومگو : بحث، جدل، جروبحث، دعوا، گفت وگو، مباحثه، مجادله، مرافعه، مشاجره، نزاع لفظی متضاد بگومگو : صلح وصفا

واژه های حرف "ب" - مترادف و متضاد