<hr> مترادف ترانه : آواز، تصنیف، خنیا، سرود، شعر، قول، گلبانگ، نشید، نغمه، دوبیتی ، جمیل، جوان، خوشگل <hr> متضاد ترانه : غزل، قصیده، مثنوی، زشت، بدگل

مترادف ترانه : آواز، تصنیف، خنیا، سرود، شعر، قول، گلبانگ، نشید، نغمه، دوبیتی ، جمیل، جوان، خوشگل متضاد ترانه : غزل، قصیده، مثنوی، زشت، بدگل

ترانه

ترانه روستایی

ترانهادن

ترانهاده

ترانهساز

ترانهش

تراوایی

تراورس عمودی

<hr> مترادف تراوش : تراب، ترشح، سرایت، نشت، نشر، تراویدن، حاصل، نتیجه

مترادف تراوش : تراب، ترشح، سرایت، نشت، نشر، تراویدن، حاصل، نتیجه

تراوش

تراوش بوسیله ریزش

تراوش طبیعی

تراوش کردن

تراوش کننده

تراوشی

<hr> مترادف تراویدن : تراوش کردن، ترشح کردن، چکیدن

مترادف تراویدن : تراوش کردن، ترشح کردن، چکیدن

تراویدن

<hr> برابر پارسی : اندوه آور، سوگنامه، سوگواره

برابر پارسی : اندوه آور، سوگنامه، سوگواره

تراژدی

تراکافت

تراکتور زنجیری

تراکتور یا ماشین شخم زنی

<hr> مترادف تراکم : انباشتگی، انبوهی، تکاثف، تمرکز، غلظت، فشردگی ، میزان مجاز زیربنا <hr> متضاد تراکم : تخلخل <hr> برابر پارسی : انبوهی، انباشتگی، توده، انباشت، چگالی

مترادف تراکم : انباشتگی، انبوهی، تکاثف، تمرکز، غلظت، فشردگی ، میزان مجاز زیربنا متضاد تراکم : تخلخل برابر پارسی : انبوهی، انباشتگی، توده، انباشت، چگالی

تراکم

تراکم ناپذیر

تراکم ناپذیری

تراکم پذیری

تراگذر

ترب کوهی

تربانتین

تربانتین زدن به

<hr> مترادف تربت : خاک، آرامگاه، خاکجا، ضریح، قبر، گور، مدفن، مرقد، مزار، مقبره <hr> برابر پارسی : خاک، گور، آرامگاه

مترادف تربت : خاک، آرامگاه، خاکجا، ضریح، قبر، گور، مدفن، مرقد، مزار، مقبره برابر پارسی : خاک، گور، آرامگاه

تربت

تربچه

<hr> مترادف تربیت : پرورش، تادیب، تعلیم، تهذیب، فرهنگ، فرهیختگی، نزاکت، پروراندن، پروردن، پرورش دادن <hr> برابر پارسی : پرورش، فرهیختن

مترادف تربیت : پرورش، تادیب، تعلیم، تهذیب، فرهنگ، فرهیختگی، نزاکت، پروراندن، پروردن، پرورش دادن برابر پارسی : پرورش، فرهیختن

تربیت

تربیت امیز

<hr> برابر پارسی : پرورده

تربیت شده

تربیت پذیر

<hr> مترادف تربیت کردن : ادب کردن، پرورش دادن، تادیب کردن، تعلیم دادن، فرهیختن، بار آوردن، پروراندن <hr> برابر پارسی : پروردن، پرورش دادن، فرهیختن

مترادف تربیت کردن : ادب کردن، پرورش دادن، تادیب کردن، تعلیم دادن، فرهیختن، بار آوردن، پروراندن برابر پارسی : پروردن، پرورش دادن، فرهیختن

تربیت کردن

تربیتی

تربیع

تربیع اول و ثانی

تربیوم

ترتر خندیدن

<hr> مترادف ترتیب : انتظام، انضباط، نظم، توالی، سامان، نسق، نظام، آراستگی، تنظیم، دستور، رژیم، قاعده، نهاد، رسم، شیوه، قانون، تامین، تدارک <hr> برابر پارسی : سان، پایه، پی آیی، چیدمان، چینش، سامان

مترادف ترتیب : انتظام، انضباط، نظم، توالی، سامان، نسق، نظام، آراستگی، تنظیم، دستور، رژیم، قاعده، نهاد، رسم، شیوه، قانون، تامین، تدارک برابر پارسی : سان، پایه، پی آیی، چیدمان، چینش، سامان

ترتیب

ترتیب اهنگ

ترتیب جای بازیکنان فوتبال

<hr> مترادف ترتیب دادن : سامان بخشیدن، سامان دادن، منظم کردن، نظم دادن، برپا کردن، درست کردن، سازمان دادن، آراستن <hr> برابر پارسی : روبراه کردن، رستک

مترادف ترتیب دادن : سامان بخشیدن، سامان دادن، منظم کردن، نظم دادن، برپا کردن، درست کردن، سازمان دادن، آراستن برابر پارسی : روبراه کردن، رستک

واژه های حرف "ت" - مترادف و متضاد