ترقی دهنده

ترقی معکوس کردن

ترقی و تنزیل

ترقی کردن

ترقی کرده

ترقی کرده در اثر مساعی خود

ترقیخواه کردن

ترقیق

<hr> مترادف ترقیم : تحریر، کتابت، نگارش، نگاشتن، نوشتن <hr> متضاد ترقیم : تقریر

مترادف ترقیم : تحریر، کتابت، نگارش، نگاشتن، نوشتن متضاد ترقیم : تقریر

ترقیم

<hr> مترادف ترمز : مهار، آلت بازدارنده، سد، مانع <hr> برابر پارسی : برمان

مترادف ترمز : مهار، آلت بازدارنده، سد، مانع برابر پارسی : برمان

ترمز

ترمز بادی

ترمز ماشین

ترمز پایی

ترمز کردن

ترمزبان ترن

ترمس

ترمس پایا

<hr> مترادف ترمه : پارچه ابریشمین گل وبوته دار

مترادف ترمه : پارچه ابریشمین گل وبوته دار

ترمه

ترموستات

<hr> مترادف ترمومتر : حرارت سنج، دماسنج، گرماسنج، میزان الحراره <hr> برابر پارسی : گرما سنج

مترادف ترمومتر : حرارت سنج، دماسنج، گرماسنج، میزان الحراره برابر پارسی : گرما سنج

ترمومتر

ترموکوپل

<hr> مترادف ترمیم : اصلاح، جبران، بازسازی، تعمیر، مرمت ، اصلاح کردن، مرمت کردن <hr> متضاد ترمیم : تخریب <hr> برابر پارسی : بازسازی، نوسازی، دوباه سازی

مترادف ترمیم : اصلاح، جبران، بازسازی، تعمیر، مرمت ، اصلاح کردن، مرمت کردن متضاد ترمیم : تخریب برابر پارسی : بازسازی، نوسازی، دوباه سازی

ترمیم

<hr> مترادف ترمیم شدن : اصلاح شدن، درست شدن، مرمت شدن، تعمیر شدن، بازسازی شدن ، بهبود یافتن <hr> متضاد ترمیم شدن : تخریب شدن

مترادف ترمیم شدن : اصلاح شدن، درست شدن، مرمت شدن، تعمیر شدن، بازسازی شدن ، بهبود یافتن متضاد ترمیم شدن : تخریب شدن

ترمیم شدن

<hr> مترادف ترمیم کردن : اصلاح کردن، درست کردن، تعمیر کردن، مرمت کردن، بازسازی کردن ، بهبود بخشیدن <hr> متضاد ترمیم کردن : تخریب کردن

مترادف ترمیم کردن : اصلاح کردن، درست کردن، تعمیر کردن، مرمت کردن، بازسازی کردن ، بهبود بخشیدن متضاد ترمیم کردن : تخریب کردن

ترمیم کردن

<hr> مترادف ترمینولوژی : اصطلاح شناسی

مترادف ترمینولوژی : اصطلاح شناسی

ترمینولوژی

<hr> مترادف ترن : قطار <hr> برابر پارسی : بارکش

مترادف ترن : قطار برابر پارسی : بارکش

ترن

ترن را به خط دیگری انداختن

ترن زیر زمینی

<hr> مترادف ترنج : بالنگ، طرح چهارگوشه، طرح گل وبوته دار، طرح اسلیمی قالی و <hr> برابر پارسی : تُرَنگ

مترادف ترنج : بالنگ، طرح چهارگوشه، طرح گل وبوته دار، طرح اسلیمی قالی و برابر پارسی : تُرَنگ

ترنج

ترنج پذیر

ترنجبین

ترنجیدن

<hr> مترادف ترنم : زمزمه، سرایش، نجوا، آواز، نغمه <hr> برابر پارسی : خوش خوانی، ترانه خوانی، آوازخوانی

مترادف ترنم : زمزمه، سرایش، نجوا، آواز، نغمه برابر پارسی : خوش خوانی، ترانه خوانی، آوازخوانی

ترنم

تره بار فروش

تره تیزک

تره تیزک سنگی

تره فرنگی

<hr> مترادف ترهات : اباطیل، اراجیف، جفنگ، ژاژ، سخنان بی اساس، لاطائلات، مزخرفات، یاوه ها

مترادف ترهات : اباطیل، اراجیف، جفنگ، ژاژ، سخنان بی اساس، لاطائلات، مزخرفات، یاوه ها

ترهات

تروتازه

<hr> مترادف ترور : آدمکشی، قتل، وحشت، خوف، هراس <hr> برابر پارسی : کشتن، هراس، ترس بسیار، بیم، آدمکشی

مترادف ترور : آدمکشی، قتل، وحشت، خوف، هراس برابر پارسی : کشتن، هراس، ترس بسیار، بیم، آدمکشی

ترور

<hr> مترادف ترور کردن : کشتن، سوء قصد کردن

مترادف ترور کردن : کشتن، سوء قصد کردن

ترور کردن

<hr> مترادف تروریست : آدم کش، عامل ترور، قاتل، طرفدار ترور، وحشت گرا <hr> برابر پارسی : دهشت افکن

مترادف تروریست : آدم کش، عامل ترور، قاتل، طرفدار ترور، وحشت گرا برابر پارسی : دهشت افکن

تروریست

تروریست بی عرضه و نالایق

تروریست مزدور

<hr> مترادف تروریسم : آدم کشی، وحشت پراکنی، وحشت گرایی <hr> برابر پارسی : دهشت افکنی

مترادف تروریسم : آدم کشی، وحشت پراکنی، وحشت گرایی برابر پارسی : دهشت افکنی

واژه های حرف "ت" - مترادف و متضاد