صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "د" - مترادف و متضاد
درماندن
درمانده
درمانده و بیچاره شدن
درماندگاه اتومبیل نگاهداشتن
درماندگی
درمانپذیر
درمانکده
درمانگاه
درمانگاه عمومی
درمانگاه چند بخشی
درمانگاه یا بیمارستان کوچک
درمانگر
درمانگی
درمانی
درمنه
درمورد
درمیان
درنده
درنده خو
درنده خویی
درندهخو
درندگی
درنرفتن
درنوردیدن
درنگ
درنگ کردن
درنگ کننده
دره
دره باریک
دره باریک و تنگ
دره تنگ
دره تنگ و باریک
دره تنگ و عمیق
دره تنگ و پر درخت
دره عمیق و باریک
دره نشین
دره کوهستانی
دره کوچک
دره کوچک و تنگ
دره گود و باریک
درهم
درهم امیختگی
درهم انداختن
درهم باز شدن
درهم بافته شدن
درهم برهم
درهم دریدن
درهم دریده
بیشتر