ریسمان بادبان

ریسمان بادبان کشی

ریسمان باز

<hr> مترادف ریسمان تاب : رسن تاب، ریسمان باف، ریسنده، نخ تاب

مترادف ریسمان تاب : رسن تاب، ریسمان باف، ریسنده، نخ تاب

ریسمان تاب

ریسمان دار

ریسمان وا کن

ریسمان چند لا

ریسمانتاب

<hr> مترادف ریسنده : تابنده، ریسمان تاب، نخ تاب، نخ ریس

مترادف ریسنده : تابنده، ریسمان تاب، نخ تاب، نخ ریس

ریسنده

<hr> مترادف ریسه : رشته، نوار، ضعف، غش

مترادف ریسه : رشته، نوار، ضعف، غش

ریسه

ریسه دار

ریسک

ریسک دار

ریسیدن

<hr> مترادف ریش : جراحت، خستگی، زخم، والانه، لحیه، محاسن | زخم، قرح، محاسن

مترادف ریش : جراحت، خستگی، زخم، والانه، لحیه، محاسن | زخم، قرح، محاسن

ریش

ریش بزی

ریش تازه جوان

ریش تراشی

ریش دار

ریش دار کردن

ریش ریش

ریش ریش شدن

ریش ریش کردن

ریش زبر

<hr> مترادف ریش سفید : پیر، سالخورده، کهنسال، مسن، معمر، بزرگ، کبیر، معمم

مترادف ریش سفید : پیر، سالخورده، کهنسال، مسن، معمر، بزرگ، کبیر، معمم

ریش سفید

ریش سفید قوم

ریش شدن

ریش کردن

<hr> مترادف ریشخند : استهزا، تمسخر، شوخی، لودگی، مسخره

مترادف ریشخند : استهزا، تمسخر، شوخی، لودگی، مسخره

ریشخند

ریشخند کردن

ریشخند کن

ریشخند کننده

ریشخندآمیز

ریشسفید

ریشناک

<hr> مترادف ریشه : اصل، بن، بنیاد، بیخ، پایه، رگه، جذر، رادیکال

مترادف ریشه : اصل، بن، بنیاد، بیخ، پایه، رگه، جذر، رادیکال

واژه های حرف "ر" - مترادف و متضاد