<hr> مترادف ستور : انعام، چارپا، حیوان، بارکش، دواب اسب، قاطر، الاغ، یابو <hr> متضاد ستور : دد، وحش

مترادف ستور : انعام، چارپا، حیوان، بارکش، دواب اسب، قاطر، الاغ، یابو متضاد ستور : دد، وحش

ستور

<hr> مترادف ستوران : چارپایان، حیوانات بارکش، دواب، مواشی <hr> متضاد ستوران : ددان، وحوش

مترادف ستوران : چارپایان، حیوانات بارکش، دواب، مواشی متضاد ستوران : ددان، وحوش

ستوران

<hr> مترادف ستورخانه : آغل، اصطبل، باره بند، پاگاه، ستورگاه، طویله

مترادف ستورخانه : آغل، اصطبل، باره بند، پاگاه، ستورگاه، طویله

ستورخانه

<hr> مترادف ستورگاه : آغل، اصطبل، باره بند، پاگاه، ستورخانه، طویله

مترادف ستورگاه : آغل، اصطبل، باره بند، پاگاه، ستورخانه، طویله

ستورگاه

ستوسه

<hr> مترادف ستون : تیرک، استوانه، رکن، عماد، عمود، قایمه، جرز، گروه، دسته، صف، ردیف نظامی

مترادف ستون : تیرک، استوانه، رکن، عماد، عمود، قایمه، جرز، گروه، دسته، صف، ردیف نظامی

ستون

ستون بتون ارمه

ستون بدهکار

ستون بستانکار

ستون بندی

ستون دار

ستون روده

ستون ساختن

ستون سنگی یادبود

<hr> برابر پارسی : تیره پُشت

برابر پارسی : تیره پُشت

ستون فقرات

ستون لنگرگاه

ستون مهره

ستون نرده

ستون نور

ستون هرمی شکل سنگی

ستون وار

ستون پل

ستون پله

ستون چهار گوش یا مستطیل

ستون چوبی یا سنگی تزئینی

ستون کوچک گچ بری شده

ستونی

<hr> مترادف ستوه : خسته، درمانده، ملول، رنجور

مترادف ستوه : خسته، درمانده، ملول، رنجور

ستوه

ستوه آمدن

<hr> مترادف ستوهی : خستگی، درماندگی، ناتوانی، ضعف، ملامت، دلتنگی، پریشانی

مترادف ستوهی : خستگی، درماندگی، ناتوانی، ضعف، ملامت، دلتنگی، پریشانی

ستوهی

ستی

<hr> مترادف ستیز : آرزم، پیکار، تعارض، تنازع، جدال، جر، جنگ، حرب، خصومت، دعوا، رزم، ستیزه، مجادله، پرخاش، کشاکش، کشمکش، معارضه، منازعه، نبرد <hr> متضاد ستیز : صلح

مترادف ستیز : آرزم، پیکار، تعارض، تنازع، جدال، جر، جنگ، حرب، خصومت، دعوا، رزم، ستیزه، مجادله، پرخاش، کشاکش، کشمکش، معارضه، منازعه، نبرد متضاد ستیز : صلح

ستیز

ستیز جو

<hr> مترادف ستیز کردن : مجادله کردن، پرخاش کردن، جدال کردن، پیکار کردن، خصومت ورزیدن، معارضه کردن، کشمکش کردن، منازعه کردن، نبرد کردن

مترادف ستیز کردن : مجادله کردن، پرخاش کردن، جدال کردن، پیکار کردن، خصومت ورزیدن، معارضه کردن، کشمکش کردن، منازعه کردن، نبرد کردن

ستیز کردن

<hr> مترادف ستیزه : پرخاش، جدال، جدل، جنگ، حرب، خصومت، دشمنی، دعوا، ستیز، ضدیت، عناد، کشاکش، مجادله، محاربه، مخالفت، مرافعه، معارضه، منازعه، مناقشه، نبرد، نزاع <hr> متضاد ستیزه : صلح

مترادف ستیزه : پرخاش، جدال، جدل، جنگ، حرب، خصومت، دشمنی، دعوا، ستیز، ضدیت، عناد، کشاکش، مجادله، محاربه، مخالفت، مرافعه، معارضه، منازعه، مناقشه، نبرد، نزاع متضاد ستیزه : صلح

ستیزه

<hr> مترادف ستیزه جو : پیکارجو، پیکارگر، ستیهنده، جنگجو، پرخاشگر، جنگ طلب، ستیزه گر، ستیزا، عربده جو، غوغاگر، مبارزطلب، متخاصم، لجوج، سرکش، عاصی، نافرمان، طاعی <hr> متضاد ستیزه جو : صلح طلب، آشتی جو، آشتی خواه

مترادف ستیزه جو : پیکارجو، پیکارگر، ستیهنده، جنگجو، پرخاشگر، جنگ طلب، ستیزه گر، ستیزا، عربده جو، غوغاگر، مبارزطلب، متخاصم، لجوج، سرکش، عاصی، نافرمان، طاعی متضاد ستیزه جو : صلح طلب، آشتی جو، آشتی خواه

ستیزه جو

<hr> مترادف ستیزه جویی : پیکارجویی، ستیهندگی، جنگ جویی، جنگ طلبی ، خصومت، عناد ، لجاجت، عصیان، نافرمانی <hr> متضاد ستیزه جویی : آشتی طلبی، دوستی، وداد، اطاعت، فرمانبرداری

مترادف ستیزه جویی : پیکارجویی، ستیهندگی، جنگ جویی، جنگ طلبی ، خصومت، عناد ، لجاجت، عصیان، نافرمانی متضاد ستیزه جویی : آشتی طلبی، دوستی، وداد، اطاعت، فرمانبرداری

ستیزه جویی

<hr> مترادف ستیزه خویی : خشونت، ستیزه جویی، سرکشی، طغیان، گردنکشی، تمرد <hr> متضاد ستیزه خویی : فرمانبرداری

مترادف ستیزه خویی : خشونت، ستیزه جویی، سرکشی، طغیان، گردنکشی، تمرد متضاد ستیزه خویی : فرمانبرداری

ستیزه خویی

ستیزه کردن

<hr> مترادف ستیزه گر : ستیزه جو، ستیزه کار، ستیهنده، منازع <hr> متضاد ستیزه گر : صلحجو

مترادف ستیزه گر : ستیزه جو، ستیزه کار، ستیهنده، منازع متضاد ستیزه گر : صلحجو

ستیزه گر

ستیزهجو

ستیزهجویی

ستیزهخو

ستیزهخویی

ستیزهکار

ستیزهگر

ستیزگر

<hr> مترادف ستیزگی : سرکشی، عناد، لجاج، ستیز، لجاجت، جدال

مترادف ستیزگی : سرکشی، عناد، لجاج، ستیز، لجاجت، جدال

واژه های حرف "س" - مترادف و متضاد