شل شدن

شل و سر زبانی تلفظ کردن

شل و سست شدن

شل و ول

شل کردن

شل کردن یا شدن

شلا ق خوردن

شلا ق لنگربرداشتن

<hr> مترادف شلاق : تازیانه، قمچی <hr> برابر پارسی : تازیانه

مترادف شلاق : تازیانه، قمچی برابر پارسی : تازیانه

شلاق

شلاق زدن

شلاق زنی

شلاق ساخته شده از ذکر گاو

شلاق سیخی

شلجمی

<hr> مترادف شلخته : بی بندوبار، بی نظم، قذر، لچر، نامرتب، نامنظم، ولنگار، یالانچی <hr> متضاد شلخته : مرتب، منظم

مترادف شلخته : بی بندوبار، بی نظم، قذر، لچر، نامرتب، نامنظم، ولنگار، یالانچی متضاد شلخته : مرتب، منظم

شلخته

شلخته و چاق

شلخته وار

شلخته کار

شلغم

شلغمی شکل

شلم شوربا

<hr> مترادف شلنگ : پا، جست، قدم

مترادف شلنگ : پا، جست، قدم

شلنگ

شلنگ انداختن

شلنگ برداشتن

شلنگ زدن

<hr> مترادف شلوار : تنبان، زیرجامه، سروال

مترادف شلوار : تنبان، زیرجامه، سروال

شلوار

شلوار بی خشتک گاوداران

شلوار جین

شلوار شنا

شلوار فاستونی نخی مخصوص کار

شلوار مخمل کبریتی

شلوار کار کرباسی

شلوار کشی زنانه

شلوار کوتاه

شلوار گشاد

شلوار گشاد و زنانه ورزشی

شلوار گلف

<hr> مترادف شلوغ : ازدحام، پرازدحام، پرجمعیت، پرسروصدا، پرهیاهو، هیاهو <hr> متضاد شلوغ : ساکت <hr> برابر پارسی : پرآمد و شد

مترادف شلوغ : ازدحام، پرازدحام، پرجمعیت، پرسروصدا، پرهیاهو، هیاهو متضاد شلوغ : ساکت برابر پارسی : پرآمد و شد

شلوغ

شلوغ پلوغ

شلوغ کار

شلوغ کاری کردن

شلوغ کردن

شلوغ کننده

<hr> مترادف شلوغی : ازدحام، جاروجنجال <hr> متضاد شلوغی : سکوت <hr> برابر پارسی : انبوهی

مترادف شلوغی : ازدحام، جاروجنجال متضاد شلوغی : سکوت برابر پارسی : انبوهی

شلوغی

شلپ شلپ کردن

<hr> مترادف شلی : رخوت، سستی، نرمی، وارفتگی

واژه های حرف "ش" - مترادف و متضاد