شمع پشتیبان دیوار

<hr> برابر پارسی : آتشدان، شماله دان

برابر پارسی : آتشدان، شماله دان

شمعدان

شمعدان زینتی

شمعدان شاخه دار

شمعدانی عطر

شمعدانی عطری

شمعون

<hr> مترادف شمه : اندک، جزء، خلاصه، کم، بو، شمیم <hr> برابر پارسی : اندک، پاره، کوتاه، لخته

مترادف شمه : اندک، جزء، خلاصه، کم، بو، شمیم برابر پارسی : اندک، پاره، کوتاه، لخته

شمه

<hr> مترادف شمول : حیطه، دامنه، احاطه، تضمن، دربرگیری، عمومیت، فراگیری، مشمول

مترادف شمول : حیطه، دامنه، احاطه، تضمن، دربرگیری، عمومیت، فراگیری، مشمول

شمول

شمپانزه

<hr> مترادف شمیمه : بو، رایحه، شمیم، نکهت

مترادف شمیمه : بو، رایحه، شمیم، نکهت

شمیمه

<hr> مترادف شن : رمل، سنگریزه، ماسه

مترادف شن : رمل، سنگریزه، ماسه

شن

شن دار

شن داری

<hr> مترادف شن زار : رملزار، رملستان، ماسه زار

مترادف شن زار : رملزار، رملستان، ماسه زار

شن زار

شن زن

شن شویی

شن مال یا ریگمال کردن

شن پاشیدن

شن کرانه دریا

شن کش

<hr> مترادف شنا : آب تنی، سباحت

مترادف شنا : آب تنی، سباحت

شنا

شنا کردن

<hr> مترادف شناخت : آگاهی، بینش، دانش، شناسایی، عرفان، علم، معرفت، آشنایی، اطلاع، درک، وقوف، آشنا

مترادف شناخت : آگاهی، بینش، دانش، شناسایی، عرفان، علم، معرفت، آشنایی، اطلاع، درک، وقوف، آشنا

شناخت

شناخت شناسی

شناخت پذیر

شناختن

شناختنی

<hr> مترادف شناخته : آشنا، بنام، شهیر، مشهور، معروف <hr> متضاد شناخته : ناشناخته

مترادف شناخته : آشنا، بنام، شهیر، مشهور، معروف متضاد شناخته : ناشناخته

شناخته

<hr> مترادف شناسا : آشنا، آگاه، معرف، نامی، واقف

مترادف شناسا : آشنا، آگاه، معرف، نامی، واقف

شناسا

<hr> مترادف شناساندن : آشنا کردن، معرفی

مترادف شناساندن : آشنا کردن، معرفی

شناساندن

<hr> مترادف شناسایی : آشنایی، آگاهی، شناخت، معرفت

مترادف شناسایی : آشنایی، آگاهی، شناخت، معرفت

شناسایی

شناسایی شده

شناسایی نفس

شناسایی و کشف خطوط قدیمه

شناسایی کردن

<hr> مترادف شناسنامه : سجل، کارت شناسایی، ورقه هویت

مترادف شناسنامه : سجل، کارت شناسایی، ورقه هویت

شناسنامه

<hr> مترادف شناسنده : آشنا، عارف، معرف، ناآشنا

مترادف شناسنده : آشنا، عارف، معرف، ناآشنا

شناسنده

<hr> مترادف شناعت : زشتی، قبح، ناپسندی، ناهنجاری

واژه های حرف "ش" - مترادف و متضاد