<hr> مترادف شگفت انگیز : اعجاب آمیز، اعجاب انگیز، پرشگفت، تعجب آور، تعجب انگیز، حیرت آور، حیرت انگیز، حیرت زا، رایق، شگفت آور، عجیب، اعجوبه

مترادف شگفت انگیز : اعجاب آمیز، اعجاب انگیز، پرشگفت، تعجب آور، تعجب انگیز، حیرت آور، حیرت انگیز، حیرت زا، رایق، شگفت آور، عجیب، اعجوبه

شگفت انگیز

<hr> مترادف شگفت اور : ( شگفت آور ) تعجب آور، تعجب انگیز، حیرت آور، حیرت انگیز، شگفت انگیز، عجیب، غریب

مترادف شگفت اور : ( شگفت آور ) تعجب آور، تعجب انگیز، حیرت آور، حیرت انگیز، شگفت انگیز، عجیب، غریب

شگفت اور

شگفت داشتن

<hr> مترادف شگفت زده : انگشت به دهان، بهت زده، حیران، حیرت زده، حیرتناک، مبهوت، متحیر، متعجب

مترادف شگفت زده : انگشت به دهان، بهت زده، حیران، حیرت زده، حیرتناک، مبهوت، متحیر، متعجب

شگفت زده

شگفتآمیز

شگفتآور

<hr> مترادف شگفتا : عجبا

شگفتا

شگفتانگیز

شگفتزده

<hr> مترادف شگفتی : اعجاب، بهت، تعجب، حیرت، عجب

مترادف شگفتی : اعجاب، بهت، تعجب، حیرت، عجب

شگفتی

<hr> مترادف شگون : اغر، تبرک، خوش یمنی، سعد، فال نیک، نیک فالی، یمن <hr> متضاد شگون : نحس

مترادف شگون : اغر، تبرک، خوش یمنی، سعد، فال نیک، نیک فالی، یمن متضاد شگون : نحس

شگون

شگون داشتن

<hr> مترادف شی : چیز <hr> متضاد شی : لاشی <hr> برابر پارسی : چیز

مترادف شی : چیز متضاد شی : لاشی برابر پارسی : چیز

شی

شی تجزیه شده

شی قابل قیاس

شیء

شیء اضافه یا الحاق شده

شیء بخصوص

<hr> مترادف شیاد : حقه باز، شارلاتان، فریبکار، کلاهبردار، محیل، مکار <hr> متضاد شیاد : درستکار <hr> برابر پارسی : فریبکار، سالوس، دورو

مترادف شیاد : حقه باز، شارلاتان، فریبکار، کلاهبردار، محیل، مکار متضاد شیاد : درستکار برابر پارسی : فریبکار، سالوس، دورو

شیاد

شیادانه

<hr> مترادف شیادی : حقه بازی، شارلاتان بازی، کلاهبرداری <hr> متضاد شیادی : درستکاری

مترادف شیادی : حقه بازی، شارلاتان بازی، کلاهبرداری متضاد شیادی : درستکاری

شیادی

<hr> مترادف شیار : شانه، شخم

مترادف شیار : شانه، شخم

شیار

شیار داخل پیچ و مهره

شیار دار

شیار دار کردن

شیار زدن

شیار طولانی

شیار موجی

شیار کردن

شیارهای ساحلی دریا

شیارهای نازک چوب

<hr> برابر پارسی : پرزه

شیاف

شیاف طبی

<hr> مترادف شیب : نشیب، سر، سرازیر، سرازیری، سراشیب، پیری، کهنسالی، اختلاط، امتزاج، جنبش، لرزش، حیرتزده، سرگردان، سرگشته، واله، آشفته، پریش، پریشان <hr> متضاد شیب : فراز

مترادف شیب : نشیب، سر، سرازیر، سرازیری، سراشیب، پیری، کهنسالی، اختلاط، امتزاج، جنبش، لرزش، حیرتزده، سرگردان، سرگشته، واله، آشفته، پریش، پریشان متضاد شیب : فراز

شیب

شیب تمام

شیب تند رودخانه

شیب تند پیدا کردن

شیب دادن

شیب دار

شیب دار کردن یا شدن

شیب داشتن

شیب سنج

شیب منظم دادن

شیب پیدا کردن

<hr> مترادف شیخ : مراد، مرشد، آخوند، معمم، ملا، پیر، سالخورده، کهنسال، مسن، امیر، پیشوا، قاید <hr> متضاد شیخ : شاب <hr> برابر پارسی : پیر

مترادف شیخ : مراد، مرشد، آخوند، معمم، ملا، پیر، سالخورده، کهنسال، مسن، امیر، پیشوا، قاید متضاد شیخ : شاب برابر پارسی : پیر

واژه های حرف "ش" - مترادف و متضاد