علم هواشناسی

علم هیئت

علم ورزش

علم وظایف اخلاقی

علم وظایف الاعضاء

علم پیدایش

علم کردن

علم کیمیا

علم گیاهان

<hr> مترادف علمدار : بیرقدار، پرچمدار، پیشقراول، طلایه دار

مترادف علمدار : بیرقدار، پرچمدار، پیشقراول، طلایه دار

علمدار

<hr> برابر پارسی : دانش، دانشوارانه

برابر پارسی : دانش، دانشوارانه

علمی

علمی و بدون نظر خصوصی

<hr> مترادف علنا : آشکارا، علنی، هویدا <hr> متضاد علنا : درخفا، مخفیانه <hr> برابر پارسی : آشکارا، به روشنی، هویدا

مترادف علنا : آشکارا، علنی، هویدا متضاد علنا : درخفا، مخفیانه برابر پارسی : آشکارا، به روشنی، هویدا

علنا

علنا اظهار داشتن

علناً

<hr> مترادف علنی : آشکار، افشا، جلی، ظاهر، فاش، #مخفیانه <hr> برابر پارسی : آشکار، آشکارا، پیدا، هویدا

مترادف علنی : آشکار، افشا، جلی، ظاهر، فاش، #مخفیانه برابر پارسی : آشکار، آشکارا، پیدا، هویدا

علنی

علنی ساختن

<hr> مترادف علو : بالا، بزرگواری، رفعت، روی، فوق، کرامت <hr> متضاد علو : پایین، تحت، زیر، سفل، فرود <hr> برابر پارسی : بزرگواری، فر، والایی، ارج، بالندگی

مترادف علو : بالا، بزرگواری، رفعت، روی، فوق، کرامت متضاد علو : پایین، تحت، زیر، سفل، فرود برابر پارسی : بزرگواری، فر، والایی، ارج، بالندگی

علو

<hr> مترادف علو طبع : استغنا <hr> برابر پارسی : بزرگ منشی، فرنهادی، والا نژادی

مترادف علو طبع : استغنا برابر پارسی : بزرگ منشی، فرنهادی، والا نژادی

علو طبع

علو مقام

علوطبع

<hr> مترادف علوفه : علف، علفه، علیق

مترادف علوفه : علف، علفه، علیق

علوفه

علوفه حیوانات

علوفه دادن

<hr> مترادف علوم : حقایق، دانش ها، معارف <hr> متضاد علوم : فنون <hr> برابر پارسی : دانش ها

مترادف علوم : حقایق، دانش ها، معارف متضاد علوم : فنون برابر پارسی : دانش ها

علوم

علوم انسانی

علوم ریاضی

علوم سبعه

علوم مدنی

علوم معقول

علوم مقدماتی

علوی

علی

<hr> مترادف علی الاتصال : پی درپی، پیوسته، علی الدوام، مدام، مستمراً، هماره، همواره، همیشه

مترادف علی الاتصال : پی درپی، پیوسته، علی الدوام، مدام، مستمراً، هماره، همواره، همیشه

علی الاتصال

<hr> مترادف علی الخصوص : بویژه، خصوصاً، مخصوصاً <hr> برابر پارسی : به ویژه، بویژه

مترادف علی الخصوص : بویژه، خصوصاً، مخصوصاً برابر پارسی : به ویژه، بویژه

علی الخصوص

<hr> مترادف علی الظاهر : آشکارا، برحسب ظاهر، ظاهراً <hr> متضاد علی الظاهر : واقعاً

مترادف علی الظاهر : آشکارا، برحسب ظاهر، ظاهراً متضاد علی الظاهر : واقعاً

علی الظاهر

<hr> مترادف علی حده : جدا، جداگانه، سوا، مستقل <hr> برابر پارسی : جدا، جداگانه

مترادف علی حده : جدا، جداگانه، سوا، مستقل برابر پارسی : جدا، جداگانه

علی حده

<hr> برابر پارسی : با اینکه | با اینکه، با آنکه، بااین همه، به ناخواست

برابر پارسی : با اینکه | با اینکه، با آنکه، بااین همه، به ناخواست

علی رغم

علیا مخدره

علیالاتصال

علیالخصوص

علیالدوام

علیالظاهر

<hr> مترادف علیامخدره : بانو، خاتون، خانم

مترادف علیامخدره : بانو، خاتون، خانم

علیامخدره

علیت

علیحده

<hr> مترادف علیق : علف، علوفه، کاه، یونجه

مترادف علیق : علف، علوفه، کاه، یونجه

واژه های حرف "ع" - مترادف و متضاد