قدی

قدیر

<hr> مترادف قدیس : پاک، منزه، پیر، ولی

مترادف قدیس : پاک، منزه، پیر، ولی

قدیس

<hr> مترادف قدیم : ازلی، باستانی، پیشین، دیرینه، سرمدی، کهن، کهنه، گذشته <hr> متضاد قدیم : جدید <hr> برابر پارسی : پیشین، کهن، باستان، دیرین

مترادف قدیم : ازلی، باستانی، پیشین، دیرینه، سرمدی، کهن، کهنه، گذشته متضاد قدیم : جدید برابر پارسی : پیشین، کهن، باستان، دیرین

قدیم

<hr> مترادف قدیمی : باستانی، عتیق، کهنسال، کهنه <hr> متضاد قدیمی : جدید، نو <hr> برابر پارسی : کهن، باستانی، کهنه، پارینه، دیرین، دیرینه

مترادف قدیمی : باستانی، عتیق، کهنسال، کهنه متضاد قدیمی : جدید، نو برابر پارسی : کهن، باستانی، کهنه، پارینه، دیرین، دیرینه

قدیمی

قدیمی مسلک

<hr> مترادف قذر : پلشت، پلید، چرک، غایط، کثیف، پنتی، شلخته، لچر <hr> متضاد قذر : نظیف

مترادف قذر : پلشت، پلید، چرک، غایط، کثیف، پنتی، شلخته، لچر متضاد قذر : نظیف

قذر

<hr> مترادف قذرات : آژیخ، چرک، شوخگنی، شوخی، فژ، ناپاکی، وژن، وسخ

مترادف قذرات : آژیخ، چرک، شوخگنی، شوخی، فژ، ناپاکی، وژن، وسخ

قذرات

<hr> مترادف قر : ادا، اطوار، افسون، خرامش، دلبری، دلربایی، غمزه، لنجه

مترادف قر : ادا، اطوار، افسون، خرامش، دلبری، دلربایی، غمزه، لنجه

قر

قر و غمزه امدن

قرآن

قرآنخوان

<hr> مترادف قرائت : تلاوت، خواندن <hr> برابر پارسی : خواندن

مترادف قرائت : تلاوت، خواندن برابر پارسی : خواندن

قرائت

قرائت خانه

قرائت شعر با وزن

قرائت نشده

قرائت کردن

قرائت یا اواز

قرائن و امارت را بدست اوردن

<hr> مترادف قرابت : بستگی، خویشاوندی، خویشی، نزدیکی، نسب، نسبت، وابستگی

مترادف قرابت : بستگی، خویشاوندی، خویشی، نزدیکی، نسب، نسبت، وابستگی

قرابت

قرابت فطری

قرابت نسبی

<hr> مترادف قرابه : شیشه، صراحی

مترادف قرابه : شیشه، صراحی

قرابه

<hr> مترادف قرار : رسم، روش، نهاد، استقرار، ثبات، سکون، طمانینه، آرام، آرامش، صبر، فراغ، فراغت، هال، شرط، عهد، وعده، رانده وو، میعاد، وعده گاه، قول، میثاق، شرح، شیوه، وضع، حکم، عادت <hr> برابر پارسی : آرام، آرامش، پیمان، دیدار، شکیب، شکیبایی، نهش، هال، گذاشتن

مترادف قرار : رسم، روش، نهاد، استقرار، ثبات، سکون، طمانینه، آرام، آرامش، صبر، فراغ، فراغت، هال، شرط، عهد، وعده، رانده وو، میعاد، وعده گاه، قول، میثاق، شرح، شیوه، وضع، حکم، عادت برابر پارسی : آرام، آرامش، پیمان، دیدار، شکیب، شکیبایی، نهش، هال، گذاشتن

قرار

قرار دائمی

<hr> برابر پارسی : نهادن | نهادن، گذاشتن، نشاندن

برابر پارسی : نهادن | نهادن، گذاشتن، نشاندن

قرار دادن

قرار دادن قشون

قرار دادن یا گرفتن

قرار دادی

قرار دهنده

<hr> برابر پارسی : زمان دیدار

برابر پارسی : زمان دیدار

قرار ملاقات

قرار ملاقات گذاشتن

قرار گذاشتن

<hr> برابر پارسی : جا گرفتن، آسودن

برابر پارسی : جا گرفتن، آسودن

قرار گرفتن

قرار گرفته

<hr> مترادف قرارداد : پیمان، پیمان نامه، عهدنامه، قولنامه، کنترات، معاهده، مقاوله، مقاوله نامه، مواضعه، میثاق <hr> برابر پارسی : پیمان نامه، پیمان

مترادف قرارداد : پیمان، پیمان نامه، عهدنامه، قولنامه، کنترات، معاهده، مقاوله، مقاوله نامه، مواضعه، میثاق برابر پارسی : پیمان نامه، پیمان

قرارداد

قرارداد الزاماور

<hr> برابر پارسی : پیمان بستن

برابر پارسی : پیمان بستن

قرارداد بستن

قرارداد فرعی

قرارداد فرعی بستن

قرارداد متارکه موقت جنگ

قرارداد معامله

قرارداد معامله بستن

قرارداد یا کنترات دست دوم

<hr> مترادف قرارنامه : پروتکل، عهدنامه، مقاوله نامه

مترادف قرارنامه : پروتکل، عهدنامه، مقاوله نامه

قرارنامه

قرارومدار

<hr> مترادف قرارگاه : ستاد، مرکز، مقر، جایگاه، ماوا، مسکن <hr> برابر پارسی : پایگاه، جایگاه، آسایشگاه

مترادف قرارگاه : ستاد، مرکز، مقر، جایگاه، ماوا، مسکن برابر پارسی : پایگاه، جایگاه، آسایشگاه

واژه های حرف "ق" - مترادف و متضاد