لباس فضانوردی

لباس مبدل

لباس متحدالشکل نظامی

لباس محلی

لباس مخصوص مهمانی رسمی

لباس مردانه

لباس مردانه مخصوص چای عصر

لباس مستخدم

لباس مندرس

لباس نظامی

لباس های رنگی

لباس های روشن

لباس های سفید

لباس ورزش

لباس پاره پاره

لباس پشمی

لباس پوشاندن

لباس پوشانیدن

<hr> برابر پارسی : جامه پوشیدن

برابر پارسی : جامه پوشیدن

لباس پوشیدن

لباس پوشیده

لباس چهل تکه

لباس کار

لباس کش باف

لباس کن

لباس کندن

لباس کوتاه

لباس گشاد

لباسی که زنان در خانه می پوشند

<hr> مترادف لبالب : آکنده، انباشته، پر، سرشار، لبریز، مالامال، مشحون، ممتلی، مملو <hr> متضاد لبالب : تهی، خالی

مترادف لبالب : آکنده، انباشته، پر، سرشار، لبریز، مالامال، مشحون، ممتلی، مملو متضاد لبالب : تهی، خالی

لبالب

لبان

<hr> مترادف لبخند : تبسم، خنده، شکرخند، شکرخنده

مترادف لبخند : تبسم، خنده، شکرخند، شکرخنده

لبخند

لبخند زدن

لبخند مغرورانه زدن

<hr> مترادف لبخندزنان : تبسم کنان، متبسم <hr> متضاد لبخندزنان : گریه کنان

مترادف لبخندزنان : تبسم کنان، متبسم متضاد لبخندزنان : گریه کنان

لبخندزنان

<hr> مترادف لبریز : آکنده، پر، سرشار، فیض، لبالب، مالامال، مشحون، ممتلی، مملو <hr> متضاد لبریز : تهی

مترادف لبریز : آکنده، پر، سرشار، فیض، لبالب، مالامال، مشحون، ممتلی، مملو متضاد لبریز : تهی

لبریز

لبریز بودن

<hr> مترادف لبلاب : پویچه، خو، عشقه، نیلوفر

مترادف لبلاب : پویچه، خو، عشقه، نیلوفر

لبلاب

<hr> مترادف لبن : شیر

لبن

لبنیات فروش

لبنیاتی

<hr> مترادف لبه : حاشیه، کناره، لب، مرز، تیزی

واژه های حرف "ل" - مترادف و متضاد