<hr> مترادف مایه دار : پرمایه، غلیظ، پررنگ، توانگر، ثروتمند، باسواد، بامعلومات <hr> متضاد مایه دار : کم مایه

مترادف مایه دار : پرمایه، غلیظ، پررنگ، توانگر، ثروتمند، باسواد، بامعلومات متضاد مایه دار : کم مایه

مایه دار

مایه دل شکستگی

مایه دلسردی

مایه دلسوزی

مایه رنجش

مایه زحمت

<hr> مترادف مایه سوز : ورشکسته، ورشکست، مال باخته، بی سرمایه، مفلس، خانه خراب <hr> متضاد مایه سوز : مایه ور

مترادف مایه سوز : ورشکسته، ورشکست، مال باخته، بی سرمایه، مفلس، خانه خراب متضاد مایه سوز : مایه ور

مایه سوز

مایه سیب انگلستان

مایه عبرت

مایه عدم رضایت

مایه غم

مایه ماست

مایه مبداء

مایه نفرت

مایه هیبت یا حرمت

مایه کامیابی

<hr> مترادف مایه کوبی : تلقیح، واکسیناسیون

مترادف مایه کوبی : تلقیح، واکسیناسیون

مایه کوبی

مایه کوبی کردن

<hr> مترادف مایه گذاشتن : وقت صرف کردن، وقت گذاشتن، هزینه کردن، نیرو گذاشتن، انرژی صرف کردن

مترادف مایه گذاشتن : وقت صرف کردن، وقت گذاشتن، هزینه کردن، نیرو گذاشتن، انرژی صرف کردن

مایه گذاشتن

<hr> مترادف مایه گرفتن : نشئت گرفتن، سرچشمه گرفتن، ناشی شدن، منبعث شدن، باعث شدن

مترادف مایه گرفتن : نشئت گرفتن، سرچشمه گرفتن، ناشی شدن، منبعث شدن، باعث شدن

مایه گرفتن

مایه یاس

مایهء لغزش

مایهءنفرت

مایهدار

مایهدست

مایهسوز

مایهور

مایهکوبی

<hr> مترادف مایو : لباس شنا

مایو

مایو یک تکه

<hr> مترادف مایوس : بی امید، دلسرد، محروم، ناامید، ناکام، نومید، وازده <hr> متضاد مایوس : امیدوار <hr> برابر پارسی : دلسرد، سرخورده، ناامید، نومید، واخورده

مترادف مایوس : بی امید، دلسرد، محروم، ناامید، ناکام، نومید، وازده متضاد مایوس : امیدوار برابر پارسی : دلسرد، سرخورده، ناامید، نومید، واخورده

مایوس

<hr> مترادف مایوس شدن : ناامیدشدن، نومید گشتن، دل سرد شدن، وازده شدن، محروم شدن، ناکام گشتن

مترادف مایوس شدن : ناامیدشدن، نومید گشتن، دل سرد شدن، وازده شدن، محروم شدن، ناکام گشتن

مایوس شدن

مایوس شدنی

<hr> مترادف مایوس کردن : نومید کردن، ناامید کردن، محروم ساختن، وازده کردن، ناکام کردن <hr> متضاد مایوس کردن : امیدوار کردن

مترادف مایوس کردن : نومید کردن، ناامید کردن، محروم ساختن، وازده کردن، ناکام کردن متضاد مایوس کردن : امیدوار کردن

مایوس کردن

مایوس کننده

<hr> مترادف مایوسانه : نومیدانه، ناامیدانه

مترادف مایوسانه : نومیدانه، ناامیدانه

مایوسانه

مایونز

<hr> مترادف مباح : جایز، حلال، روا <hr> متضاد مباح : مکروه <hr> برابر پارسی : روا، شایست، انجام پذیر، سزاوار

مترادف مباح : جایز، حلال، روا متضاد مباح : مکروه برابر پارسی : روا، شایست، انجام پذیر، سزاوار

مباح

<hr> مترادف مباح شدن : جایز شدن، روا شدن، حلال شدن <hr> متضاد مباح شدن : مکروه بودن

مترادف مباح شدن : جایز شدن، روا شدن، حلال شدن متضاد مباح شدن : مکروه بودن

مباح شدن

<hr> مترادف مباح کردن : حلال کردن، روا دانستن، جایز دانستن، مجاز کردن، جایز شمردن <hr> متضاد مباح کردن : تحریم، مکروه دانستن

مترادف مباح کردن : حلال کردن، روا دانستن، جایز دانستن، مجاز کردن، جایز شمردن متضاد مباح کردن : تحریم، مکروه دانستن

مباح کردن

<hr> مترادف مباحث : گفت وگوها، مبحث ها، مقولات، مقوله ها، موضوعات، جستارها، فصول، بخش ها <hr> برابر پارسی : گفتگوها

مترادف مباحث : گفت وگوها، مبحث ها، مقولات، مقوله ها، موضوعات، جستارها، فصول، بخش ها برابر پارسی : گفتگوها

مباحث

<hr> مترادف مباحثه : بحث، جدل، جروبحث، صحبت، گفت وگو، محاجه، مناظره <hr> برابر پارسی : گفت و شنود، گفت و شنید، گفتاورد، گفتگو، گفتمان

مترادف مباحثه : بحث، جدل، جروبحث، صحبت، گفت وگو، محاجه، مناظره برابر پارسی : گفت و شنود، گفت و شنید، گفتاورد، گفتگو، گفتمان

مباحثه

مباحثه ای

مباحثه منطقی

مباحثه وجدل کردن

<hr> مترادف مباحثه کردن : بحث کردن، مناظره کردن، محاجه کردن، جدل کردن، گفت وگو کردن

مترادف مباحثه کردن : بحث کردن، مناظره کردن، محاجه کردن، جدل کردن، گفت وگو کردن

مباحثه کردن

<hr> مترادف مباحی : لاابالی، اباحتی، لاقید، متساهل

مترادف مباحی : لاابالی، اباحتی، لاقید، متساهل

واژه های حرف "م" - مترادف و متضاد