صفحه اصلی
مترادف و متضاد
واژه های حرف "پ" - مترادف و متضاد
پخته
پختگی
پخش
پخش به خارج
پخش رقم نقلی
پخش رگه معدن
پخش شدن
پخش شده
پخش شدگی
پخش کردن
پخش کننده
پخش کننده شایعات افتضاح امیز
پخشگر
پخمه
پدافند
پدافندپذیر
پدافندگر
پدافندی
پدال
پدر
پدر بزرگ
پدر تعمیدی
پدر روحانی
پدر زن
پدر سروری
پدر شوهر
پدر نامی
پدر گرایی
پدر یا مادر
پدر یا مادر تعمیدی
پدرام
پدراندر
پدرانه
پدربزرگ
پدرسالار
پدرسالاری
پدرسوختگی
پدرشاه
پدرشاهی
پدرکش
پدرکشی
پدری
پدری کردن
پدید
پدیدآورنده
پدیدار
پدیدار شدن
پدیدارازخلال ابرها
بیشتر