چونه زدن

چونوچرا

چونکه

<hr> مترادف چونی : چگونگی، کیفیت <hr> متضاد چونی : چندی، کمیت

مترادف چونی : چگونگی، کیفیت متضاد چونی : چندی، کمیت

چونی

چونی سنج

<hr> مترادف چوپان : پاده بان، راعی، رمه بان، شبان، گله بان، رمه یار

مترادف چوپان : پاده بان، راعی، رمه بان، شبان، گله بان، رمه یار

چوپان

چوپان زن

چوپانی

چوپانی کردن

چوچوله

<hr> مترادف چوک : شباویز، شوک، مرغ حق، آلت مردی

مترادف چوک : شباویز، شوک، مرغ حق، آلت مردی

چوک

<hr> مترادف چوگان : چوب سرکج، چوب گوی زنی، بازی گوی زنی

مترادف چوگان : چوب سرکج، چوب گوی زنی، بازی گوی زنی

چوگان

چوگان بازی

چوگان بازی با اصول فوتبال

چوگان دسته کوتاه

چوگان زدن

چوگان سر کج

چوگان سرپهن

چوگان مانند

چوگان مخصوص بازی پال مال

چوگان پهن

چوگان گلف بازی

چوگاندار

<hr> مترادف چپ : میسره، یسار ، کژبین، چپه، واژگون، احول، کاچ، کاژ، لوچ، کمونیست ، چپ دست، نادرست، ناراست ، مخالف، دشمن، خمیده، کج <hr> متضاد چپ : یمین، میمنه، کاپیتالیست، راست

مترادف چپ : میسره، یسار ، کژبین، چپه، واژگون، احول، کاچ، کاژ، لوچ، کمونیست ، چپ دست، نادرست، ناراست ، مخالف، دشمن، خمیده، کج متضاد چپ : یمین، میمنه، کاپیتالیست، راست

چپ

<hr> مترادف چپ افتادن : دشمن شدن، دشمنی کردن، مخالفت کردن، کینه توزشدن، خصمانه رفتار کردن <hr> متضاد چپ افتادن : همراهی کردن

مترادف چپ افتادن : دشمن شدن، دشمنی کردن، مخالفت کردن، کینه توزشدن، خصمانه رفتار کردن متضاد چپ افتادن : همراهی کردن

چپ افتادن

<hr> مترادف چپ دادن : فریفتن، گول زدن، فریب دادن، منحرف ساختن، ردگم دادن آدرس عوضی دادن، ترک کردن، رها کردن، واگذاشتن

مترادف چپ دادن : فریفتن، گول زدن، فریب دادن، منحرف ساختن، ردگم دادن آدرس عوضی دادن، ترک کردن، رها کردن، واگذاشتن

چپ دادن

چپ دست

چپ رو

<hr> مترادف چپ زدن : چپ کردن، تغییر مسیر دادن، انحرافی رفتن، منحرف شدن از راه، تندروی کردن، افراطی بودن

مترادف چپ زدن : چپ کردن، تغییر مسیر دادن، انحرافی رفتن، منحرف شدن از راه، تندروی کردن، افراطی بودن

چپ زدن

<hr> مترادف چپ شدن : چپه شدن، پرت شدن، واژگون شدن، منحرف شدن

مترادف چپ شدن : چپه شدن، پرت شدن، واژگون شدن، منحرف شدن

چپ شدن

چپ نگاه کردن

چپ پیچ

چپ چشم

چپ چشم بودن

چپ چپ

<hr> مترادف چپ چپ نگاه کردن : خصمانه نگریستن، معترضانه نگاه کردن، طمع کارانه نگریستن، با سوء نیت نگاه کردن، باسوء ظن نگاه کردن

مترادف چپ چپ نگاه کردن : خصمانه نگریستن، معترضانه نگاه کردن، طمع کارانه نگریستن، با سوء نیت نگاه کردن، باسوء ظن نگاه کردن

چپ چپ نگاه کردن

<hr> مترادف چپ گرا : دست چپی، چپ رو، متمایل به چپ، کمونیست، سوسیالیست <hr> متضاد چپ گرا : راست گرا

مترادف چپ گرا : دست چپی، چپ رو، متمایل به چپ، کمونیست، سوسیالیست متضاد چپ گرا : راست گرا

چپ گرا

چپ گرایی

چپ گرد

<hr> مترادف چپان : ژنده، کهنه، مندرس

مترادف چپان : ژنده، کهنه، مندرس

چپان

چپاندرقیچی

<hr> مترادف چپاندن : به زور فرو کردن، به زور جا دادن، زورچپان کردن، تپاندن، قالب کردن، جنس بنجل با قیمت زیاد

مترادف چپاندن : به زور فرو کردن، به زور جا دادن، زورچپان کردن، تپاندن، قالب کردن، جنس بنجل با قیمت زیاد

چپاندن

<hr> مترادف چپانی : ژنده پوشی، کهنه پوشی، بی سروپا، رند

مترادف چپانی : ژنده پوشی، کهنه پوشی، بی سروپا، رند

چپانی

چپانیدن

<hr> مترادف چپاول : تاراج، تالان، چپو، غارت، لاش، نهب، یغما، غارتگری <hr> برابر پارسی : ربودن، چاپیدن

مترادف چپاول : تاراج، تالان، چپو، غارت، لاش، نهب، یغما، غارتگری برابر پارسی : ربودن، چاپیدن

چپاول

<hr> مترادف چپاول کردن : غارت کردن، به تاراج بردن، به یغما بردن، تاراج کردن، چپو کردن

مترادف چپاول کردن : غارت کردن، به تاراج بردن، به یغما بردن، تاراج کردن، چپو کردن

چپاول کردن

<hr> مترادف چپاولچی : چپاولگر، تاراجگر، غارتگر، یغماگر، یغمایی، چپوچی

مترادف چپاولچی : چپاولگر، تاراجگر، غارتگر، یغماگر، یغمایی، چپوچی

چپاولچی

<hr> مترادف چپاولگر : تاراجگر، چپاولچی، چپوچی، غارتگر، یغماگر <hr> برابر پارسی : چاپش

مترادف چپاولگر : تاراجگر، چپاولچی، چپوچی، غارتگر، یغماگر برابر پارسی : چاپش

واژه های حرف "چ" - مترادف و متضاد