<hr> مترادف گرفتگی : انسداد، قبض، پریشانی، حزن، ابتیاع، خریدن، به چنگ آوردن، دریافتن، دریافت کردن، اخذ، ابتلا، مبتلاشدن، فرض کردن، بستن، مسدود کردن، برداشتن، اثر کردن، کارسازشدن، موثرواقع شدن، پذیرفتن، قبول کردن، اسیر کردن، گرفتار کردن، گیراندن، مشتعل شدن

مترادف گرفتگی : انسداد، قبض، پریشانی، حزن، ابتیاع، خریدن، به چنگ آوردن، دریافتن، دریافت کردن، اخذ، ابتلا، مبتلاشدن، فرض کردن، بستن، مسدود کردن، برداشتن، اثر کردن، کارسازشدن، موثرواقع شدن، پذیرفتن، قبول کردن، اسیر کردن، گرفتار کردن، گیراندن، مشتعل شدن

گرفتگی

گرفتگی بینی

گرفتگی حالت

گرفتگی عضلات

گرفتگیر

گرفتگیری

<hr> مترادف گرم : حار، داغ، سوزنده، سوزان، پررونق، بامحبت، خونگرم، صمیمی <hr> متضاد گرم : بارد، سرد

مترادف گرم : حار، داغ، سوزنده، سوزان، پررونق، بامحبت، خونگرم، صمیمی متضاد گرم : بارد، سرد

گرم

گرم باد

گرم تر

گرم شدن

گرم شدن کله

گرم شدگی

گرم و نرم

گرم و نرم و راحت

گرم کردن

گرم کن

گرم کننده

<hr> مترادف گرما : تف، حرارت، دما، گرمش، گرمی <hr> متضاد گرما : برودت، سردی

مترادف گرما : تف، حرارت، دما، گرمش، گرمی متضاد گرما : برودت، سردی

گرما

گرما تاب

گرما جویی

گرما گرای

گرما گرایی

گرما گرفتگی

<hr> مترادف گرمابه : آبزن، حمام، تابخانه

مترادف گرمابه : آبزن، حمام، تابخانه

گرمابه

گرمابه بخار

گرماده

گرمادوست

گرمازا

گرمازدگی

گرماسنج

گرماسنج خودکمار

گرماسنجی

گرمانما

<hr> مترادف گرماگرم : اوج، بحبوحه

مترادف گرماگرم : اوج، بحبوحه

گرماگرم

گرمایاب

گرمایی

گرمخانه

گرمخانه حمام

گرمخانهء مو

<hr> مترادف گرمسیر : قشلاق <hr> متضاد گرمسیر : سردسیر

مترادف گرمسیر : قشلاق متضاد گرمسیر : سردسیر

گرمسیر

گرمسیری

گرمک

<hr> مترادف گرمی : حرارت، دم، دما، گرما، تندی، حدت، شدت، عتاب <hr> متضاد گرمی : برودت، سردی

مترادف گرمی : حرارت، دم، دما، گرما، تندی، حدت، شدت، عتاب متضاد گرمی : برودت، سردی

گرمی

گرمی بخش

گرمی دانه

<hr> مترادف گره : بند، عقد، عقده، جعد، چین، شکن، شکنج، قید، لکنت، دشپیل، مفصل، قفل، پیوندگاه، اشکال، مشکل

مترادف گره : بند، عقد، عقده، جعد، چین، شکن، شکنج، قید، لکنت، دشپیل، مفصل، قفل، پیوندگاه، اشکال، مشکل

واژه های حرف "گ" - مترادف و متضاد