صفحه اصلی
فارسی به عربی
واژه های حرف "ب" - فارسی به عربی
باصدا گریستن
باصداجویدن
باصدای بلند
باصدای بلند نطق کردن
باصدای بلندخندیدن
باصدای تلپ افتادن
باصدای رسا
باصدای رعد اسا ادا کردن
باصدای زیر
باصرار وادار کردن
باصرفه
باصرفه جویی یا دقت بکار بردن
باصره
باصره ای
باصفا
باضافه
باضربات پیاپی زدن
باطراوت
باطری
باطل
باطل ساختن
باطل سازی
باطل کرد
باطل کردن
باطل کردن اتهامات
باطلا ق
باطلاق
باطلق ساختن
باطله
باطن
باطن بینی
باطناب بدنبال کشیدن
باطناب بستن
باطنی
باع شد
باعث
باعث انجام کاری شدن
باعث تحریک وعصبانیت شدن
باعث خوشحالی شد
باعث خوشحالی گشت
باعث شدن
باعث…شد
باعجله
باعصازدن
باعصای خیزران تنبیه کردن
باعظمت
باعقب کشتی تصادم کردن
باعلا مت صلیب کسی را برکت دادن
بیشتر